آرتاکوانا

آرتاکوانا

آوایی که هیچ وقت از یاد نمیرود

 هیچ چیزی ندارم که بگم بهت اقا.....با اینکه بنده ی خوبی نبودم ....خیلی مدیونتم....در مقابل تمامی محبت هایی که داشتی خیلی شرمندتم شرمنده خودتو و خدا......

گاهی زبانم قاصر ست ...نمیچرخد..کلمات گم میشوند در برابر تمام دلتنگی ها ..در برابر تمام عظمتت

مبهم الملوک
۰۴ شهریور ۹۴ ، ۲۲:۱۶ موافقین ۲ مخالفین ۰

حس های مختلف برای من خلاصه میشه تو جاده های مختلف با موسیقی های مختلف و شاید نگاه های مختلف و کلمه های که تو سرم میچرخند...!!!

منی سرشار از من ها... !!   :)

#سیاه به سرخ گفت بیا مونو رو بفرستیم براش ...بیا با بچه ها شپلنگ هماهنگ باشیم

به دل روحیم( قلب روحی سیستمش به کل فرق میکنه )رسوندن .....حس فعال شد...پست قبلی در پیش نویس ها قرار گرفت 

زندگی همینه دیگه.....فعلا کفش ها برای جاده ش لنگه به لنگه ست

مبهم الملوک
۰۴ شهریور ۹۴ ، ۲۰:۳۷ ۴ نظر

هم نشین نیلوفر های ابی..!!

غرق در افکارم..!!

نسیم هم در این میان میرقصید..!!

و موهایم را به چشمانم نشان میداد..!!

و من لبخند میزدم به نیلوفر هایی که عجیب در اعماق اب ریشه کرده اند..!!

و اب هم چنان بی حواس بود..!!


#نیلوفر ابی....به دلم نشست و دلم باخت به این صلابت..!!

قلمش میرقصید بر کاغذ  ابی رود..!

#باخت=عجیب شگفت زده شد و زبانش قاصر

                                       *    بشنویم     *

مبهم الملوک
۰۲ شهریور ۹۴ ، ۱۵:۱۶ ۷ نظر

هم نشین نیلوفر های آبی 

ساده،اصیل،سبز...!!

تلاطم باد هم اثر ندارد 

بر وجود پرصلابت شان

ریشه کرده اند در اعماق آب

اصالت....!!!

آدمی در رودخانه ی عمرش باید جای پایش را محکم کند..!

استوار باش!! مثل سنگ در رودخانه خروشان

درونش را هیچ هم نمی بیند..!!

الماس درونش می درخشد..!!

رنج دیده و سختی کشیده ولی ناپیدا..!!

همچنان می ایستد بی آنکه ضعف هایش را به دنیا فریاد بزند..!! 

فریاد درون دیدنی نیست..!!

هیچ هم نمی فهمد ..!!


#امید...صلابت...دل سبز...سکوت فریادی مثال...!!


مبهم الملوک
۰۱ شهریور ۹۴ ، ۲۲:۳۶ ۷ نظر

تاکسی ها هم حرف میزنند، می گذرند در جاده ها و ......

دردو دل میکنند با آن هایی که شاید هیچ شناختی ندارند

اعتماد می کنند و دردو دل

ادمی گاهی نیاز دارد به وجود یک نفر هر کسی که باشد  اشنا یا غریبه....

در این دنیا بودن مهم تر از گویش ست..!!

مبهم الملوک
۳۱ مرداد ۹۴ ، ۱۴:۱۴ ۵ نظر
مبهم الملوک
۳۱ مرداد ۹۴ ، ۱۱:۴۳ ۶ نظر

خب اول سلام

من واقعا دو روز پیش حالم خوب نبود.....یکی حرفی زد که خیلی بهم فشار اورد و واقعا ناراحت شدم..ادم نمیتونه همیشه بی تفاوت باشه

منم یا ناراحت نمیشم نمیشم میشم هم بدجور ناراحت میشم....که همه میفهمن

اون روز هم از همون روزا بود....من تصمیم داشتم دیگه دستم به قلم برای نوشتن روی کاغذ کاهی نره...اگه دیگه نمینوشتم وبلاگ نبود ...اینستا نبود....دفتر کاهی نبود.....دفتر قهوه ای خاص نبود...و یه بخش از شهر مغزیم تعطیل میشد

خب من فکر کردم و دیدم نمیتونم ننویسم و همون موقع که خیلی ناراحت بودم نزدیک 8صفحه فقط نوشتم بدون لحظه ای درنگ..!!

انگار همون بخش مغزیم میخواست سعی کنه که تعطیل نشه .!میخواست دوباره شلوغ باشه از کلمات....میخواست هی کلمات بیان تو پاساژ هاش و هی مانتو و پیراهن هاشون رو عوض کنن و بیان بیرون و بشینن رو کاغذ مهمونی و خود نمایی کنن....!!

بخش مغزی تعطیل نشد و هرگز نخواهد شد.....!!!

باشد که خدای ما جوانان را از تصمیمات یهویی در امان نگاه دارد    آمین

مبهم الملوک
۳۰ مرداد ۹۴ ، ۲۱:۲۱ ۷ نظر

شاید دیگه ننوشتم.........

بدجور حس تیر بارون دارم

میخوام برم زیر پتوم.......چشامو ببندم .....به هیچ فکر کنم

شاید دیگه دستم به قلم دست خط نستعلیقم نرفت

شاید سرم پر بشه از کلمات و ننویسم 

شاید.....

هیچی نمیدونم

مبهم الملوک
۲۹ مرداد ۹۴ ، ۰۱:۴۶ ۶ نظر

عینک دودی ام در دستانم ست و سعی در بستن بند کفش هایم دارم

در اتوبوسی که هیچکس رو به رویم نیست تا چند دقیقه باچشمانش ازمن عکس برداری کند...فرقی هم برایش ندارد که چطور لباس پوشیده باشی..!

گاهی صبرم تمام میشودو با چشمانم انچنان نگاهش میکنم تا عکس برداریش را تمام کند..!

من........سعی در بستن بند کفش هایم داشتم سوزشی در انگشتم حس کردم و صدای error مغزم را شنیدم

.......پوست انگشتم بین دسته ی عینک دودیم زار میزد..!

و من نگاه میکردم انگشت درد دیده ام را که از شدت ناراحتی....صورتش بدجور قرمز شده بود....و مدام اشک میریخت

و رنج را میدید از عینکی که هیچ انتظارش را نداشت....!

آها انگشت درد مند من.......!!



#مکان نوشتن متن.........اتوبوس و پیش به سوی خرید

#پست ربطی به احساس من نداره ربط به دید من داره


مبهم الملوک
۲۸ مرداد ۹۴ ، ۲۱:۰۴ ۳ نظر

امروز 27 مرداد سال1394

من دختری ام در استانه اینده ی مبهم

با امیدی سبز......و سعی در داشتن دلی شاد....سعی در اعتماد..و سعی در خوب بودن

ودیدن تمام انچه تا امروز ندیده ام

امروز تولد منه...!

نمیگویم میخواهم تغییر کنم .....میخواهم پازل زندگیم را درست بچینم

میخواهم ابرک خوبی داشته باشم

در یک کلام ...بهتر از دیروز و دیروز ها باشم
تولدم مبارک...!
#این متن بالا حس فلسفی منه...بهتره وارد حس شپلینگی من بشیم
تصمیم گرفتم هر سال روز تولدم گیاه بکارم
و امسال گل انتخاب کردم ...البته تا الان باغبون خوبی بودم .....بیشتر تو کاشتن سبزی و گل نرگس....بابام میگه دستت خوبه....والا من نمیدونم چطوری
منم مثل بابام بذر رو میریزم ...بعد مال من رشد بیشتری دارن
الله و العلم..!
به نظرم فکر خوبی میاد اینکه یه چیزای رو برای خودمون داشته باشیم
همیشه میگم...محدودیت افکارو داشتن راهی برای شبیه بودن به دیگران و دور شدن از وجود خودمان......خلاقیت و لبخند از انجام کار های روح ادمی را می کشد.!

#عاقا من اومدم یه اهنگ قشنگ دانلود کنم برای این پست
سرچ کردم اهنگ تولد و همچنین برای عکس
یکی اومد طرف نیست و غمگینه که این اصلاااا به من نمیخورد
بعد یکی اومد از هرچی اهنگ غمگین غمگین تر و خلاصه موجبات اشک ما را فراهم کرد  یکی نیست بگه عاقا تولده
خلاصه اهنگ تولد خوب پیدا نکردم به غیر از زیر10ساله که گفتم ابروریزی میشه  
در اخر این اهنگ با حس و حال من شدیدااااا جوره
اهنگ شاااااد

#شاد باشید  :دی


مبهم الملوک
۲۶ مرداد ۹۴ ، ۲۳:۵۲ ۱۱ نظر