آرتاکوانا

آرتاکوانا

۱۴ مطلب در آبان ۱۳۹۴ ثبت شده است

می شود تمام قانون های دنیا را عوض کردو شاید تمام عرف ها را


دردنیا هیچ دادگاهی تغییر قانون طبیعت را جرم نمیداند..!

حافظ نوشتن بر دوخطی زندگی همچین عجیب نیست..!!

قانون شکنی ...هم گاهی جذاب ست..!!


10دقیقه بعد


پاک می کنم تمام ذهنیت هایی که هر لحظه شکل می گیرند بدون دلیل..!

نمی خواهم افکارم دادگاهی باشد که بی دلیل حکم صادر می کند...!!

مبهم الملوک
۳۰ آبان ۹۴ ، ۲۱:۰۰ ۲ نظر

شاید روزی کسی بردار زندگیم را رد به رد ترسیم کند..!

شاید روزی کسی نوشته هایم را بخواند..!

شاید روزی کسی بفهمد که من..نوشته هایم نبودم..!

شاید روزی کسی بفهمد که نوشته هایم جسم من نبود..!

شاید روزی کسی بفهمد که من...محلول دلخوشی هایم بودم..!



مبهم الملوک
۲۷ آبان ۹۴ ، ۲۰:۰۰ ۴ نظر

فرق ادم با بقیه هستی توی عقلش نیست

میدونی ادم خاطره داره چیزی که هیچ کس دیگه ای نداره

اهو نمیدونه دیروز چی شده بود...ابر نمیدونه....خاک نمیدونه.....سوسک نمیدونه ( لبخند دندونییییییی )

ما با خاطراتمون ...با لحظه های خوب توی بغل مامانمون....توی بغل باباهامون.....صدای خنده های خانواده مون....برای مهربون بودن برای بهتر بودن و برای شاد بودن نیاز نیست کار خاصی کنیم ....فقط به یاد بیار....همین باعث میشه روز ها بخندی..توی دلت....توی فکرت

ادما گذشته های بد و خوب دارن ...روزای سخت  دارن ...روزای ابی و سیاه دارن ....طوفان میشن ...کویر میشن ......ثانیه ها رو داریم به چی میفروشیم ...ثانیه هایی که میتونن  خیلی بهتر بگذرن ......وقتی واقع بین باشی...وقتی همیشه دوتا کوله داری .....یکی پر از دلخوشی پر از بغل ...پر از بوس بوس  روی این لپ و اون لپ عزیزات ...پر از خوراکی های مورد علاقه ات ..و پر از اهنگ هایی که فقط تو توی ذهنت ازش خاطره داری میبینی حتی خاطره من با تو فرق داره .....پر از بیرون رفتن های  که کلی خوش میگذره ...برای من پر باشه از چیزای سنتی ترمه ....کاخ خوشگل و اینا...پر باشه از نوشتن  زیر روزنه های از افتاب که از لابه لای برگهای درخت هشت بهشت میخوره رو موهام و میخوره روی کاغذ دفترچه روشنش میکنه ...انگار خورشید هم خوشحاله ....پر باشه از ابر های تپلی تو اسمون....میبینین ما ادما خیلی خوشبختیم ...کلی چیز داریم تا اینو اثبات کنیم ....وقتی اون میگه تو بهترینه منی ....به قول مامانا خدا که دروغ نمیگه اون کلی دوستت داره کلیییی

بهترینایی که دارین این پست مبهم الملوک رو می خونید دوستتون دارم :)

بیاین خوب زندگی کنیم ....خاطره هامون رو حفظ کنیم  :)

#روح داریم......یه تیکه از وجودش

#شرمنده ی تمام مهربونیاتم ایزدم

مبهم الملوک
۲۶ آبان ۹۴ ، ۲۳:۵۶ ۲ نظر

به قول مبهم احوالات شانس تمام جهان را هم که بگردد باز انگار مانند تخته سنگی بوده    بی تکان....عزم گردشش مارکوپولو را در جیب سمت راستش میگذارد...انچنان لبخند دندونییییی نثارت می کند...که انگار بستنی ات را خورده اند وتو مانده ای در انتظار یک عدد شانس دنیا گرد.... در بعضی ها موجبات نشستن داءمی شتر بر در خانه .محل کار...مدرسه..و .. را فراهم کرده و سالیان سال سری به شتر زده و اندک سری تکان میدهد به منظور سلام...شتر تنها دقایقی بر سر پاهاش ایستاده و سری دگر تکان می دهد می توان تصور کرد صاحب خانه چقدر احساس خوشبختی می کند ولی شتر باز مینشیند و یکی یکی حباب های بالای سر صاحب خانه را با سر و کوهان خود ترکانده و فریاد خوشحالی سر می دهد

در این میان گفتن اینکه من بدون وجود ویروس و فرد بیمار در خانه ....سرما خورده و قدرت اب دهان قورت دادن خود را نیز ندارم....انچنان در دلم محبت نثار این ویروس بی خانمان میکنم ...که از گفتنش عاجزم....و بساط کلاه و جوراب و لباس گرم در اتاق اینجانب راه افتاده...و حس بودن در قطب جنوب ان هم در همسایگی خرس را دارا میشوم ..این ابریزش تمام توهمات را مانند تیری بهم میریزد...!

رخسارم نیز تصور گوجه فرنگی ست.....یک عدد گوجه سرماخورده.....با مصارف متداوم شیر و عسل...شیر...اب لیمو و عسل...سوپ...جوشنده گیاهی و دگر موارد 

مبهم الملوک
۲۳ آبان ۹۴ ، ۰۲:۰۵ ۵ نظر

تو ماشین همینطور که داشتم بیرونو نگاه می کردم تو ذهنم می گفتم

فکر کن اسمون بیاد زمین و زمین بره بالا جا اسمون یعنی زیر پامون می شه ابی نه خاکی تو مایه های خلا ولی فکر کن بتونن اسفالت بکشن مثل همون لایه روغنی که سرکشک بادمجون هست  حالا فرض کن روی اون لایه روغن هم یه لایه کشک بادمجون باشه یعنی میشه کشک بادمجون +روغن+کشک بادمجون......بی زحمتبا گردو رنده شده باشه...!!

یه فرض تپل میاد تو...!

اگه همه چی برعکس بشه  دریا هم برعکس میشه کف دریا میره بالا ابش پخش و پلا میشه یعنی اگه ما ماهی بودیم اینجور فکر می کردیم که زندگیمون برعکس شده اب با اسمون قاطی شده کسی چه میدونه شاید ته ته های اسمون دریا باشه ....اگه زمین از ائل برعکس بوده تا حالا اینقد بدیو بدیو کرده دور خورشید و هی بندری می رقصیده دور خودش که تغییر کرده و شده اینی که الان داریم زندگانی میکنیم درش....پس چون اب سنگین تر بوده میره پایین پس الان میشه بگیم ته ته های اسمون دریاهه

کسی چه میدونه؟شاید ما داریم برعکس زندگی می کنیم ..!!

#سیب خوران در همه حال.....این ابره گوگولی نیست؟....عکس اشتباهی بود....اون یکی گوگولی بود..

# مبهم الملوک خسته درحالی که داره پلکاش رو هم میفته هی و سعی داره این هشتوپ هاشو بنویسه

مبهم الملوک
۲۱ آبان ۹۴ ، ۱۴:۲۸ ۳ نظر

لووو لووو

هووووو 

ووویییی

جیییییییز

قیییژ

تک پوک تاک 

در حال حاضر مبهم الملوک تنها هسته

کلی کار دارهه

رعد برق هم قربونش برم یه جوری میزنه انگار میخاد مثل این پیرزنه هستاااا از بیرون پنجره میاد ادمو میبره...والا

اومدم یعه پست بزارم که اعلام کنم ....سوسک توهماتش بیشتر منه ....اصنم نمیترسم....نه واقعا نمیترسم 

ولی توهم زدمااا .....تازه  به خوردن گل گاو زبان روی اورده ...و اتدکی ادم شده ام ....کاپوچینو ها هم هنووووز مونده......صداشو فعلا زیاد در نمیارم ....الانم یه ظرف بزرررگ  انار میخورم ...یکی نیست بگه یعنی همشو میتونی بخوری .....دیشب هم خو برای شام  گفتم نمیخورم گرسنه ام نیست ....من ساعت 1 شب :: گرسنمهههههه.......حالا مکالمات معده مو داشته باشید::  نه واقعا مرض داشتی گفتی نمیخورم ....اخه بیشعور الان یه توریست هم نداریم .....تا تو باشی نشینی هی  فرت و فرت سلف گونه پسته و بادوم و .... بخوری....دلمم خنک شد....حالا هلک هلک برو غذا گرم کن کوفت کن ....

بعد میگن جوانح و جوارح رو دوست داشته باشیم ....بیا ..حیف اون غذایی دیشب بهت دادم .....معدا قاطی :بشین سرجات..!!

 #یه چیزی نوشتم .....تن نیوتن تو گور بندری نره خوبه... پست بعدی 

#کولر هم روشنه....مرض هم دارم   :)

مبهم الملوک
۱۵ آبان ۹۴ ، ۱۹:۱۱ ۲ نظر

زندگی یعنی نوتلا بگیری دستت با یه قاشق بری تو اتاقت و هی قاشق قاشق شوکولات بخوری ....هی قاشق قاشق لبخند بزنی....هی قاشق قاشق فکر کنی.....و حتی شاید هی قاشق قاشق غم بخوری..هی قاشق قاشق چارتار بخونی....هی قاشق قاشق تو خلا برقصی..، و هی قاشق قاشق زندگی کنی....و هی قاشق قاشق...!! 

مبهم الملوک
۱۳ آبان ۹۴ ، ۱۴:۴۷ ۷ نظر

میخوام یه چیزی رو باهاتون درمیون بزارم.....درمورد خودم...درمورد نیتی که دارم

دوست دارم این یه عهد باشه برای من...که شماها شاهدین

من تلاش خودمو میکنم.....بیشتر از قبل و قبل ها....شاید یه سری کار ها رو که میدونم و همتون میدونید که خوبه رو درست انجام ندم..چون فکر میکنم..دارم سواستفاده میکنم...نمیدونم شاید یکی از دلیلاش این باشه...شاید گاهی فکر کنم که 

ادم بدیم...شاید گاهی و البته بیشتر اوقات بشم لنز دوربینی که از جهتی نگام میکنه که من نمیبینم....خودمو ...رفتارامو...بسنجم و بشم چیزی که دوست دارم و میپسندم و صد البته درست باشه.....من تا الان خودم بودم و خواهم بود....گاهی شاید سکوتم رو بزارن پای غرور....و شایدم خود غروره...یا شایدم اون فرد اینطور حس میکنه.....تا الان سعی کردم نشم ادم بده

تا الان سعی کردم  نشم اخموهه ...و از دیوار ادم ها

چیزی که میخوام بگم اینه....من همین جا توی همین کاخ ....قسم میخورم...که تلاشمو میکنم ....و خودم خواهم بود....و نهایت تلاشم رو می کنم که مردم ...شادتر باشن ...کمتر درد بکشن ...و قسم میخورم که نهایت تلاشم رو میکنم که لبخند رو راهی خونه هاشون میکنم ......و همون لبخنده برای من همه چیزه ...همه چیز..!!

و قسم میخورم که تمام تلاشمو بکنم...و هیچ وقت جایگاه ی یک انسان رو با هیچ چیز عوض نکنم.....و  از تمام وجودم از خدا میخوام کمکم کنه..و اون چیزی که صلاح منه و اون چیزی که باعث میشه بتونم ذره ای باعث کمتر اشک ریختن ها از چیز هایی که شاید تمام عمرمون درموردشون شنیدیم بشم...و من به تمام قدرت تو ایمان دارم..!

و قسم میخورم که هیچ وقت عوض نشم....من همونیم که دیروز هااا بوده و امروز هاااا هست....من نسیم گذرم....فقط گاه گاهی سرد و گرم میشوم....ولی هنوز همون نوازشی هستم که برگ را دیدار هرروز من ست .... :)

# مرا میل گذر از مه الودی ست که اینده را پر کرده.....مه الودم..!! بگذار بگذرم...!!..میدانی گرچه گفته ام به تو خبر امدم را....اگر خواهی بمانی سرپناهی نخواهی داشت....گرچه میدانم هر قدمم نوای تو هست.... ادم ها که کنار نمی ایند....من و توکه می توانیم ..نه؟...گذر من از تو یعنی برداشت گندم از مزرعه ی گذر هایم.......!

#بوس بوس خدا جون... :)

مبهم الملوک
۱۱ آبان ۹۴ ، ۲۳:۵۶ ۱ نظر

برای من همین ابی دستانت کافیست.  ......برای من همین زیباترین ترسناک کافیست....برای من همین صدای کلمات از اغوش زمین با اب کافیست.....اگر باران اشک هایت ست...بگذار از سر ذوق باشد...من. همشان یا بغل می کنم.....دستم انقدر کوچک ست...که نمی توانم....مرحمی باشم بر شانه هایت...ولی میدانی عجیب به او چشم دوخته ام......بگذار اندکی سر به اسمانت باشم....فقط تو..!!!..و اشک هایی....که بی ..با...دلیل می ریزد....میبینی حرف های اضافه هم کم میاورند...عاجزانه..........دوست دارم...تا ابد گوش هایم...باران بشنود....بی کلام...زیبا ترین موسیقی ست که شنیده ام......بادچه عاشقانه هم رقص بارانت می شود....رقص بارانی تو...










مبهم الملوک
۰۸ آبان ۹۴ ، ۰۱:۲۲ ۱ نظر

فینالیست های مسابقه ی عکس های کمیک حیوانات( جینگیلی بلا ها ) 

اینم از عکس ها        

مبهم الملوک
۰۷ آبان ۹۴ ، ۱۶:۰۴ ۲ نظر