آرتاکوانا

آرتاکوانا

بر بام شهرت نشسته ام......حرفی نمیزنم....حضور اتفاقیت را در گوش هایم میشنوم.....گوش هایم حضورت را روحی میدانند....چون باد.....گذر...نبود....و نیست هیچ.......شاید هیچ وقت نبودی....شاید خوابت را میدیدم......و مجبور به باور میشدم........باوری اجباری...هیچ وقت نقش چهره ات را ندیده ام........ولی تو بودی...همیشه...همه جا....عاشقانه برایت مینویسم ...همانگونه که تو عاشقانه دستانم را رها نکرده ای

من حقیرانه عاشقانه مینویسم......نفس هایت را نفس میکشم ایزدم

#متن رو همون موقع که رفتم نوک کوه نوشتم....!! بعدها چارتار اومد دنبالش  :)


۹۴/۰۷/۰۶
مبهم الملوک

نظرات  (۴)

۰۶ مهر ۹۴ ، ۲۰:۲۲ مترسک ‌‌
اومدم بگم یاد آهنگ «حضوری اتفاقی» چارتار افتادم که خودت زحمتشو کشیدی گفتی :))
پاسخ:
اره دیگه چارتار اومد دنبالش...اهنگ .حضوری اتفاقی خیلی خوب بود....به قول هویج جان..ریپیتم
۰۶ مهر ۹۴ ، ۲۰:۴۹ آقای سر به هوا ...
قشنگ بودا !
پاسخ:
قشنگ خوندید.... :)
هیچ‌وقت خواب نبین . . .
پاسخ:
چرا؟ خواب میتونه چیزی باشه که ذهن ادمو مشغول کرده..یه دنیایی که غیر ممکن نداره.....کافیه اراده کنی....من تو خواب خیلی کارا انجام دادم که شاید توی واقعیت امکان پذیر نباشه....پس راه تحقق خوبیه...بدون اینکه کسی دخالت داشته باشه....خواب ارزو و خیال رو در اختیار داره . 😊
مرگ بر و ننگ بر این شاید ها!
پاسخ:
بگذار ته ته های غار نوری باشد...وگرنه با تاریکی فرقی نیست...تاریکی همه چیز را دفن خواهد کرد

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">