آرتاکوانا

آرتاکوانا

دقیقه ای در تاکسی

جمعه, ۱۸ دی ۱۳۹۴، ۱۰:۰۴ ب.ظ

در تاکسی نشسته بودم !

باران با تمام دق و دلیش می بارید 

انقدر که هر قطره باران گوش هایم را پر میکرد

گاهی هم به صورتم می خورد 

از شیشه ی باز شده ای بخار نگرفته ی دید

تا انتهای جاده

چارتار در گوش هایم 

شبیه تلخ ارزو هایم را تکرار میکرد

باران میبارد

همه ارام تر میروند

ارام تر میایند

ارام تر میخندند

ارام تر میگویند

ارام تر میخوابند

زیبا تر میخوابند

#خوشبختی یعنی وجودی 

که در چشمانم نگاه کند و بگوید

ناراحتی های گذشته ات را پاک خواهم کرد 

کم رنگ خواهم کرد

تو فقط پیشم بمان!

واین صدای رعد و برق چشم هایش باشد 

که مرا تکان میدهد!



۹۴/۱۰/۱۸
مبهم الملوک

نظرات  (۳)

راستش منم فکر میکردم همین را بگوید...
اما طنازی ام را بیشتر میخواست!
پاسخ:
طنازی چه برای ایزد چه برای او
فکر کنم  از سر عشق باشد
مگر انکه عشقی در کار نباشد !


۱۸ دی ۹۴ ، ۲۳:۲۶ عرفـــــ ـــان
منم یه همچین نگاه معجزه آسایی به عشق دارم :دی
ولی دارم سعی میکنم فکرمو عوض کنم ...
پاسخ:
تا عشق برای که باشد!
وجودی که در وجودت ست
 و نفخه دمیده
یا
وجودی همانند تو با تفکراتی متفاوت !
از هر دید و از هر کلام 
برداشت ها متفاوت ست
و این شیرینی کلمات ست
:)
۱۹ دی ۹۴ ، ۰۰:۲۶ مترسک ‌‌
آینده‌ات رو می‌سازم ^_^
پاسخ:
اگر مقصود هم نوع باشد
بسی جمله فرموده زیباست


تبریکاااااات برای پست"اسمش عشقه ما بهش میگیم غیر و حسادت"
فکر کن یه روز بیای درباره فسقل خودت و   sheبنویسی  مثلا :)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">