غمگینم.
پنجشنبه بود و بازار شلوغ و او میان کیف ها، و کفش هایی که تا مغز سر سوت میکشید و مانتو های خنک در عین خنکی سعی میکرد راهش را پیدا کند که
عطسه ،سرفه!!
و او می دوید و در سرش میگفت اخر حالا!!
نمیدانست عطر متعلق به کیست ان هم این عطر که گهگداری در سال سراغش را می گرفت و او را عزا گرفته و پریشان می کرد
گاهی خیالات برایمان رنگ واقعیت پیدا می کنند برای او که بالعکس بوده و گمانم چیز هایی زیادی ست که در مورد خودمان و اتفاق های میانمان باورش نمیشود یا شاید زیادی منطقی بوده..گاهی اتفاق های کوچک حاصل از روزمره ترین ساعت های عمر اتفاق هایی را میسازند که تمامی ابعادش را تحت شعاع قرار می دهد.
مبهم بد شانس در بدترین موقعیت ممکن قرار داشت که یکهو از ان دسته مهمان های گوگولی که کلا در کارشان تماس قبل از حضور نیست ، سمت ما جلوس کرده و منی غرق در سرگیجه و بد خوابی های اخیر و خانه ای اندک شلخته را دیده در حالی لبخندی مضحک داشته ام .
از بحث مهمان حبیب خداست بگذریم ، به جان نوه های نداشته ام هیچ خبری ندارم که بخواهم پنهان کنم و عملا هیچ گونه نسبتی با اف بی ای ندارم، والاع
نکته اخلاقی:در مقابله با فامیل کم حرف باشیم، کافیه دوکلام حرف بزنی بعد یهو اون وسط یه چیزی میگی بعد طرف تا ته داستان رو در نیاره ول نمیکنه
مثل منه بدبخت که گفتم یه ماه پیش سه روز رفتم تهران :/
تبلت من هم فعلا جذابیتی برای دو فسقل مهمان نامبرده نداره ..یعنی هرچی بازی و عکس و اینا بود از دست تعداد اندک فسقل های روی مخ فامیل پاک کردم ، برای فسقل بزرگتره من سالوادر نیستم انگاری جذابیت بیشتری داره که با هر قهقه ی ناناسش من ده متر میپرم :/
حتما تاریخ رو فراموش کردن
وگرنه
# تولدمه ( عنوان تاریخ و زمان اصلی تولد بنده ست )
The reason_hoobastank
وقتی نامم را مبهم گذاشتم ، خود من بود که فریاد میزد،
اگر روزی بتوانم این حجم از نمیدانم هایم از تمام بغض هایی که با گوش کردن یک اهنگ صدای بلند اذان گریه ی یک کودک در جنگل قدم زدن دیدن دوباره خاک های شش هایم و... دارم را ، برای خودم مُهر کنم و خودم را گیر بیاندازم شاید برایم هوا ، هوای بهتری برای پریدن باشد.
# این اهنگ را تماما عاشقم:)
الان که دقت میکنم
تصورات من از شمشیر بازی یه چیز هشلفتى بود
و دارم به لایه های خشمیگن درونم پی میبرم یه چیزی تو مایه های زندگی برای بقا اصن
^________^
دیگر حتی نمی توانم برایت بنویسم
چیزی در من جادو شده است شاید گذری ازتو ،از سرخی گونه هایت که حتی از سیب سفید برفی هم وسوسه کننده تر ست ،شاید برق چشمانت مرا گرفت! و نفسم را بند اورد اخر من در برابر تو عایقی ندارم
شاید سایه بازی دستانت مرا درremخواب هایم با خیال تو جادو کرده باشد
مانند کودکی هایم که هراسان میگفتم نمی توانم نفس بکشم!
نمی دانستم میشود از دهان هم نفس کشید
تو ندانسته ی تمام زندگی منی
#عنوان از صائب تبریزی
با پیشنهاد خوب جناب هولدن و دعوت جناب اووکادو ،پیشنهاد های تابستونی مبهم رو شاهد هستید :)
فیلم:
1.ایستاده در غبار
2.مجموعه 3 قسمتی hunger games
3.سریال 3 فصلی sherlock holmes
4.سینمایی Victor Frankenstein
5.سینمایی beautiful mind
6.سینمایی The Imitation Game
7.سینمایی brooklyn
8.سینمایی catch me if you can
9.سینمایی joy
کتاب:
1.هوا را از من بگیر،خنده ات را نه! / پابلو نرودا
2. 1984 / جورج اورول
3.فراتر از بودن / کریستیان بوبن
4.بادبادک باز / خالد حسینی
موسیقی:
1. البوم شهر من بخند / گروه پالت
2. تک اهنگ تصنیف نانی جان
3.بی کلام Yanni
4.البوم کامران تفتی / عکس زمستونی تهران
5.البوم ed sheeran / x
6. البوم 21 / adele
7.البوم one direction / made in the A.M
8.البوم maroon5 / V
مستند:
1.مهاجران / قسمت های محسن دانشگر و مازیار رحمان زاده / پخش از
شبکه ی یک سیما در دهه 80
2.اخرین روز های زمستان / شهید حسن باقری
سایت:
1.متمم / محمد رضا شعبانعلی
2.TED
کار:
1. چند نفری سینما رفتن
2.پیاده روی
3.شنا
سخنرانی:
1.شب قصه 1 / خانه توانگری/ علیرضا شیری
2.شب قصه 2 /خانه توانگری /علیرضا شیری
3.Elizabeth Gilbert /Your elusive creative genius
خوردنی:
1.اب طالبی
2.عرقیجات گیاهی
ذهن:
1.سفر در زمان
2.رمزنگاری