آرتاکوانا

آرتاکوانا

۱ مطلب در فروردين ۱۳۹۷ ثبت شده است

فکر میکردم تو برام پر رنگ. باشی ، واقعی باشی ، خودم باشی 

ولی افسوس که خودم نبودی ،توهم بودی من ترسو پشت اون همه حرف خودمو قایم کرده بودم که شاید بشه توی شلوغی سری تو سرا داشته باشم ولی حیف از این گذر زمان که میزنه تو گوشت و یقه پیراهنت رو میگیره و میگه بیا بیا ببین که توی چه تعفنی خودتو قایم کرده بودی 

طوری که اختیار حتی سر خودتم نداری 

تف بهت 

تو ادمی ؟

میدونی مهم نیست من احمقم یا نه ترسوم یا نه اینا یه مشت لقبن که هیچی از من توصیف نمیکنن 

من ضعیفم.چرا ضعفیم؟ چون وقتی یه اتفاق غیر منتظره برات میافته که فکر نمیکنی هیچ وقت برات رخ بده وقتی که جلوی همه خودتو میزنی به بیخیالی و منطقی حرف میزنی جوری که همه از پیر و جوونی که تو رو دیده و باهات هم صحبت شده از تو یه ادم منطقی و محکم میبینه ولی وقتی به خودت میرسه گند میزنی توی همه باورات ،افتاب میشی توی همه مبهم بودنت 

خود زشتت رو نشون میدی یه ادمی که اون روی سکه ست که حتی اختیار اشک خودشم نداره 

گند زدی توی تمام رویاهام 

من احمق فکر میکردم میشه انتخاب کرد میشه برنامه ریخت میشه گفت 

ولی یه وقتایی توی یه دنیای دیگه زندگی میکنی که هوای اینجا بهت نمیسازه ، میفهمی چی میگم؟

یعنی اونقدر از خودت واقعیت فرار میکنی که تک تک سلولات به خودت واکنش نشون میدن

مسخرست نه؟

هر چی زمان میگذره زندگی جالب میشه

قطعا هیچ خلقتی نمیتونست جذاب تر از این باشه 

با این همه خوشحالم توی این بازیم

#گاهی نیاز پیاز داغش رو زیاد کنی وگرنه عین کبک یه عمر سرت تو برف میمونه 

مبهم الملوک
۱۷ فروردين ۹۷ ، ۲۲:۰۴