آرتاکوانا

آرتاکوانا

بگم که الان داره بارون میاد....بگم که الان تو دلم عروسیه.....بگم که الان دوست دارم لپ خدارو ببوسم......عاشق صبح هایم که با صدای بارون بیدارشم.....بگم که ظهر که صدای رعدو برق میومد وقتی برادریه داشت با خواهریه حرف میزد من هی کل میزدم.....بگم که الان خیلی خوشحالم......بگم که ساعت 8 و 9 صدای دسته ها رو میشنوم...بگم که عاشق محرمم....بگم که گاهی دوست دارم الکی الکی بزنم زیر گریه....تازه بگم که اعصابم امروز پوکیده بود...دوست داشتم یه کیسه بکس داشتم تا میتونستم مشت میزدم...اصنم مهم نیست...دستام نابود میشن...اصنم مهم نیست بکس بلد نیستم....اصنم مهم نیست کیسه بکسه میخورد رو صورتم...پرتم میکرد رو زمین....!

# قربون تعادلات فکری و عملی خودم برم

#خدای شفایمان دهد  :) 

#در همین راستابرای خیس شدن تا مرز موشی امادگی خود را اعلام میدارم :)

مبهم الملوک
۲۵ مهر ۹۴ ، ۲۲:۱۰ ۶ نظر

بغل می کنم حرف هایی که برایشان تثبیت کافی نیست..!!

بغل می کنم هوای سردی که برایش گرمای دستانت کافی نیست..!!

بغل می کنم گل های چترم که برایشان باران پاییز کافی نیست..!!

بغل می کنم نسیمی که قدرت طوفانت برایش کافی نیست..!!

بغل می کنم میلی میلی نگاهی که عمق اطلس برایشان کافی نیست..!!

بغل می کنم ، حل می کنم ، دلخوشی هایی که پهنای لوت برایش کافی نیست..!!

ساعت....11:39صبح....94/7/21

بغل هایت را برایم بنویس..:)

من هرچه را دوست دارم بغل می کنم.....روح را توان سخن نیست....روح را توان حرکت ست    :) 

مبهم الملوک
۲۳ مهر ۹۴ ، ۱۸:۴۲ ۱ نظر
این مستند نگاهیه به انتخاب رشته و اهدافی که ادم ها از بچگی باهاش بزرگ میشن
و سوالی که بدون شک تو بچگی ازمون پرسیده شده....بزرگ شدی میخوای چیکاره شی..؟؟
این پست مترسک منو یاد این مستند انداخت..!    دو نقطه دی

لینک دانلود مستند مشق روز

#امیدوارم بعضی تفکرات از بین برن......امیدوارم  زندگی هامون با علاقه بگذره.
#این مستند مخصوص رده سنی خاصی نیست...یا حداقل من اینطور فکر میکنم....یه ادم با یه باور اجباری نمیتونه زندگی کنه...میشه یه ربات تحت کنترل دیگران.......تو زندگیمون ربات نباشیم....این بهترین اتفاقه
#دفترچه ی نارنجی رنگم که برای پاییز خریدم ....الان دیگه پر شده از تموم حوالی من.....نوشته های من برداشت عمیق و گنگ نیست....زندگی ساده تریناست....ساده ترینا عادت میشن...و توجه بهشون کم....!!
#درمورد سن گفتم...چون من اصلا به سن اعتقاد ندارم....درحالی که عددی سن دارم....ولی من عددم نیستم...من کودک هایی در وجود روحم حس میکنم که وفادار تر از عدد ها هستند....مادر بزرگ خوشگلی دارم که فعال شدنش غیرارادی و غیر فعال شدنش نیز.
چه اشکالی دارد خودمان را دوست بداریم......چه اشکالی دارد دوستداشتنی ها رو بغل کنیم......هیییچ اشکالی ندارد...گاهی باید تبصره و قانون های زندگی رو کم کنیم    دو نقطه دی
#کلییییی چیز میز نوشتمااا......اگه بگم چجوری نوشتم....مثلا یکیش این مانتو راه راهااا هست سیاه سفیدا الان مد شده...کور رنگی گرفتیم بوخودا......نشسته بودم یکی از این دخمل سیاهه سفیدا رد شد .....من شروع کردم نوشتن...!!  خیلی هم شیک و عروسی طوری (مجلسی)..خندوانه طوری...اب هنوانه طوری...کولر طوری....پشه طوری...دیوونه شدیم طوری....نه معلوم هوا سرده یا گرمه طوری
اصن وعضم خرابه بهتره ادامه ندم ......غرغرو طوری....طوری....طوری....طوری...!
#قربون اون نقطه های بین نوشته هام برم ..که اینقدر ماهن
مبهم الملوک
۲۱ مهر ۹۴ ، ۱۹:۰۴ ۳ نظر
هنوز در پاییز به سر میبرم ..........انقدر زود شب میشود که روزم را گم میکنم ......بارانی بر این شهر خونی نمیبارد...که هوایت را از باران بخواهم انقدر خاک در گلو هایمان داریم که برای ساختن یک شهر کافی ست...... بارانی نیست که شهر متزلزل گلویم را نابود کند ......هر بار که حرف میزنم ،خاک از شهرم کم نمیشود... با هرتپش قلبم انقدر فشرده میشود...از دردی که دوایی جز باران ندارد باران، میشود مرحمی باشی بر درد خاکیم؟
#مکان:توماشین داشتم از بازار میومدم
زمان:امشب یه نیم ساعت پیش
#میشه شما هم دعا کنید؟     ممنونتونم
مبهم الملوک
۱۸ مهر ۹۴ ، ۲۰:۵۶ ۶ نظر
میدونی همیشه از چی بدم میومد...از اینکه متناسب با سن افراد باهاشون حرف بزنم..میدونی من سن رو چی تلقی میکنم...صرفا یه عدده همین....میدونی ادما متناسب با سنشون توانایی هاشون افزایش پیدا میکنه یه بچه ی7 ساله  به اندازه همون ادم 20یا 15 ساله میفهمه فقط راه  هایی که برای دریافت اطلاعات از دنیا ی اطرافش استفاده میکنه فرق داره....ولی  الان میدونی چی شده ادم ها یه بچه رو هیچ حساب میکنن و از نظر شون هنوز بچه س و هیچی نمیفهمه ولی من اونقدر از همین بچه ها چیز یاد گرفتم که از بزرگتر ها نه....به این میگن خود خواهی اینکه بقیه رو نبینی ....من ترجیح میدم با بچه ها همون احترامی رو که برای بزرگتر ها  دارم رعایت کنم....دو رویی به همین میگن اینکه برای ادم ها متناسب با سنشون..مقامشون...احترام قائل بشیم....اینا ادم هایی ان که نمیتونن خودشون باشن ..من میگم رفتارامون یکی باشه یه رو باشه...میگم بس کنیم این دنیایی رو معلوم نیست ادما منظورشون از رفتاراشون و حرفاشون چیه؟..اینکه همش باید دنبال این باشی که منظور فلانی چی بوده
اینکه من از دورویی متنفرم....اینکه وقتی داریم یه بحث علمی و مفید میکنیم نمیاد محترمانه بگه من در این مورد اطلاعی ندارم میاد وارد بحث اعداد میشه تا مثلا من گیر بیافتم د اخه مگه جنگه؟ نمیدونم جمله از کی بود که میگه هیچ وقت وارد بازی اعداد نشو
منم نشدم گفتم اطلاعی ندارم ولی فکرکنم اصلا این اعداد ربطی به موضوع ما نداشته باشه اینطور فکر نمیکنی؟
هیچ وقت فکر نکنید مقایسه با یه بچه یعنی توهین...من از همین برداشت غلط بدم میاد
اینکه به همه چیز بد بینیم
من نمیگم صرفا بچه ی7 ساله من میگم چرا فکر میکنیم اونایی که از ما کوچکترن کمتر از ما میفهمن اینکه اونارو باور نداریم
بعد میگیم فلانی اعتماد به نفس نداره ...و اینکه استفاده از کلماتی مثل ببخشید اعتماد به نفسو میاره پایین...اینا برای من هیچ معنی داره
ادم وقتی اشتباه میکنه نباید بگه ببخشید ...ادب حکم میکنه .....هر ادمی متناسب با رفتار فرد روبه رو باهاش رفتار میکنه
بعضی رفتارا و حرف ها اومدن تو زندگیمون اونم با یه اسم خیلی بزرگ و سخت که به نظر میرسه دهن پر کنه...بعضی اوقات میگم ما داریم برای چی میجنگیم؟
و اینکه یه حرفایی هم نشون از اعتقادات اشتباه بالایی که گفتم...اینکه حرفی گفته میشه بعد میپرسن اینو کی گفته؟
این همون چیزیه که ازش بدم میاد.....اینکه همو باور نداریم
پس مطمنا ادم هایی که سطح دانایی خوبی برخوردارن سکوت میکنن چون دیگه حوصله بحث با ادمایی که فقط دنبال یه نقطه ضعف از اونن ندارن ....اینه که ادمایی دنیا رو پر میکنن که شاید در ظاهر خیلی دهن پر کنن ولی صرفا زندگی براشون مثل میدون جنگه و قانون جنگل رو اوردن تو دنیای ادما اینکه اگه نکشی کشته میشی.....اینکه هی در به در دنبال فرهنگ میگردیم ...اینکه خیلی از ادما سکوت رو ترجیح میدن چون ادم های نادون زیاد شدن.....چون که اونقدر زیادن که کسی دوست نداره ارامش زندگی شو به خطر بندازه....چون حوصله بحث نداره
اینا همش از همون باور نداشتنه نشئت میگیره......واینکه همون ادم های نادون انقدر توی گوش ادم میگن میگن که اون ادمایی که چیزی میدونن و یا به قول معروف دانا تلقی میشن ...هم مقداری از رفتار های اونا رو میگیرن ....اینکه شروع میکنن به مغرور بودن ...به چیزی که باعث شده دنیاشون این شکلی بشه...و متاسفانه متوجه نیستن..رفتارایی که هی باعث میشن با کسی رو جز خودشون باورنکنن.....و بازاینکه زمین گرده...!!
#ببخشید هی بهش اضافه کردم
#و اینکه من  گفتم..چون زیاد دیدم...برای خودم نه چون همیشه اونقدر برای حرفام دلیل و منطق داشتم که حرف بی ربطی نشنوم البته طرف معاشرت هم مهمه و درواقع اصلشه....بعضی رفتارا اونقدر دیده میشه که گاهی نمیشه سکوت کرد...از سکوت هایی که جز حماقت چیز دیگه ای نیستن واقعا بدم میاد
#اوفیییش....دلم پر بودااا....خانواده محتررررم ..یکی اون کولروو ببنده...من در حال قندیل بستن هستم ...به استحضار میرساند اینجانب حموم تشریف داشتم ....با تچکر .......کولر خاموش شد...فرزندم خدا خیرت بدهد..که مرا از این بحران رها ساختی.....صدای خنده....ای وای من بابامه......اهم اهم پدریه خدا قوت..!! ما بسی شوما رو دوست داریم.....صدای خنده از جانب پدر....پدریه با اجازه ما به مطالعه یمان بپردازیم. ....به کارات برس قزم ...موفق باشی .....قربان و فدای شما پدریه جان

مبهم الملوک
۱۷ مهر ۹۴ ، ۱۸:۰۵ ۲ نظر

فکر کنم بیان شده مثل یه بچه ی خوب و منظم که

حرف نمیزنه..فقط زیر لبی یه چیزایی میگه

نه به اون تابستونش نه به الان

حالا بچه ی اروم خوبه نه دیگه اینقدر

بیان جان درسته درس داری و کسل شدی برای پاییز و حرفاتو نمیتونی بنویسی ولی عزیزم بالاخره ادم اخر هفته یک ساعت بیکار نیست آیا؟

ببین فرزندم تعادل در همه چیز خوبه تغذیه جسم خوبه ولی روح هم مهمه

پس بهتره نذاری روحت سوتغذیه بگیره.....پس بهتره نذاری شهر مغزیت پر بشه از اعلامیه هایی که روحتو ازار میده....پس بهتره نذاری خودت بشی قانع کننده سطحی خودت...بزار با دلیل قانع بشی...چشم بسته نمیتونی راه بری....بزار دغدغه جزیی نداشته باشی...بزار اروم و راحت باشی....بزار هیچ وقت از انجام کار هایی که میتونستی انجام بدی ولی انجام ندادی پشیمون نشی....بزار راحت بشی...بزار شهردار خوبی باشی :)


مبهم الملوک
۱۷ مهر ۹۴ ، ۰۰:۰۲ ۲ نظر
یا من خیلی خسته ام یا دیگه اهنگ الارم رومن تاثیر نداره
برم عوضش کنم.....واقعا چرا اهنگ ها کیفیت بیدار کردن ادمشون اومده پایین...!!
هعیییی روزگار
..... دو نقطه دی
#اخرینشون یک سال کار کرد....واقعا تاسف برانگیزه...فقط یه سال.!؟؟
#این دیر بیدار شدنه برای من حداکثرش 40دقیقه ست.....از دست دادن زمان حس خوبی بهم نمیده
مبهم الملوک
۱۵ مهر ۹۴ ، ۲۰:۲۳ ۱ نظر

چشم های دخترک انعکاس نور خورشید بود...چشم برنمی داشت...و باز حوضچه پر از اشک شد

گندم زار با باد حرف میزد

سوسوی باد گوش های دخترک رانوازش می داد

دست های گندم زار میزبان تن ظریف دخترک بود...از لابه لای عطر موهایش دانه های گندم روییده بودند

ازپهلویش خورشید غروب کرد....گوشت تن ظریفش خاک گندم زار شد و استخوان هایش سنگ های گندم زار...!!

عطر گندم زار انقدر مستم می کند که نمی دانم این عطررا کجا بوییده بودم...!؟

حتی عطرهایت هم ناشناخته اند

نا شناخته تر ازمن ،، خود منم..!!

که میداند..شاید هر گندم زار تن ظریف دخترکی را در اعماق خود یاد میدارد

جهان بر پایه شاید ها گذشته...ان هم وقتی که تاریخش دروغ بزرگ اسمانش ست

هر شایدی ...روزی باور میشود....روزی هر فکری...دنیا میشود....زمین بی دلیل گرد نیست..!!

مبهم الملوک
۱۴ مهر ۹۴ ، ۲۱:۱۶ ۱ نظر

من عزیزامو بغل میکنم....اتفاقی...هرروز....انگار قلبم از محبت داره میترکه.....هر روز هرروز حتی اگه سخت بگذره بزار بگم ممنونتم ایزدم.....گاهی دلم میخواد هواتو بغل کنم.....گاهی دستات دورکمرم حلقه میشه....بیا دلخوشی هامون رو بغل کنیم......بیا لپ ،رنگی های زندگی رو بوس کنیم....بیا دست غمامون رو بگیریم و بغلشون کنیم....بیا خیرمون به دشمنمون هم برسه ....گاهی دوست دارم روی اب دراز بکشم گوشام تو ابن هیچی از دنیا ادما نمیفهمم....مثل زمانایی که خسته از 4 ساعت تمرین رو اب با خودم بای بای میکنم.....چقدر خوب بود....رهایی....خلاء...!!

خلاءپوچ نیست...خلاءیعنی هیچ دغدغه ای برای فکر کردن نداری..یعنی سرت پره ازفکر ایی که دوستشون داری..!!

#خدا میشه بارون بباره؟

مبهم الملوک
۱۳ مهر ۹۴ ، ۲۳:۲۲ ۳ نظر

من هرروز سیب میخورم...تقریبا چند ماهی میشه چایی نخوردم....چون میگیرت ...والا یه بار بخور....تا اخر عمر باید هرروز چایی بخوری...ولی فقط فقط وقتی هوا بارونی باشه رکورد 2 تا و نصفی فلاکس هم داشتم.....خوب خیلی میچسبه....بعد از اون طرف به کاپوچینو علاقه پیدا کردم....بعد دوباره الان رفتم دو بسته خریدم ....بعد اومدم خونه میبینم یه بسته هم خواهرمان خریده...بعد حالا تصمیم گرفتم دیگه نخورم....نه عایا من مرض دارم..!! ...نه واقعا مرض دارم....هنوز فکری درمورد سیب نکردم...چون پاییز عجیب خوشمزه ان

#به قول فاطمه خودکار بیک نو اعصابی بودم ...یادم رفت عیدتون رو تبریک بگم

عیدتون جینگلی شاد..!!

مبهم الملوک
۱۱ مهر ۹۴ ، ۱۸:۳۹ ۹ نظر