بگم که الان داره بارون میاد....بگم که الان تو دلم عروسیه.....بگم که الان دوست دارم لپ خدارو ببوسم......عاشق صبح هایم که با صدای بارون بیدارشم.....بگم که ظهر که صدای رعدو برق میومد وقتی برادریه داشت با خواهریه حرف میزد من هی کل میزدم.....بگم که الان خیلی خوشحالم......بگم که ساعت 8 و 9 صدای دسته ها رو میشنوم...بگم که عاشق محرمم....بگم که گاهی دوست دارم الکی الکی بزنم زیر گریه....تازه بگم که اعصابم امروز پوکیده بود...دوست داشتم یه کیسه بکس داشتم تا میتونستم مشت میزدم...اصنم مهم نیست...دستام نابود میشن...اصنم مهم نیست بکس بلد نیستم....اصنم مهم نیست کیسه بکسه میخورد رو صورتم...پرتم میکرد رو زمین....!
# قربون تعادلات فکری و عملی خودم برم
#خدای شفایمان دهد :)
#در همین راستابرای خیس شدن تا مرز موشی امادگی خود را اعلام میدارم :)