پیچیده تر از خواب
سه شنبه, ۱۴ مهر ۱۳۹۴، ۰۹:۱۶ ب.ظ
چشم های دخترک انعکاس نور خورشید بود...چشم برنمی داشت...و باز حوضچه پر از اشک شد
گندم زار با باد حرف میزد
سوسوی باد گوش های دخترک رانوازش می داد
دست های گندم زار میزبان تن ظریف دخترک بود...از لابه لای عطر موهایش دانه های گندم روییده بودند
ازپهلویش خورشید غروب کرد....گوشت تن ظریفش خاک گندم زار شد و استخوان هایش سنگ های گندم زار...!!
عطر گندم زار انقدر مستم می کند که نمی دانم این عطررا کجا بوییده بودم...!؟
حتی عطرهایت هم ناشناخته اند
نا شناخته تر ازمن ،، خود منم..!!
که میداند..شاید هر گندم زار تن ظریف دخترکی را در اعماق خود یاد میدارد
جهان بر پایه شاید ها گذشته...ان هم وقتی که تاریخش دروغ بزرگ اسمانش ست
هر شایدی ...روزی باور میشود....روزی هر فکری...دنیا میشود....زمین بی دلیل گرد نیست..!!
۹۴/۰۷/۱۴
البته شاید خیلی دیر شاید باور شود
مثلا
شصت ثانیه تا رستاخیز!