آرتاکوانا

آرتاکوانا

لووو لووو

هووووو 

ووویییی

جیییییییز

قیییژ

تک پوک تاک 

در حال حاضر مبهم الملوک تنها هسته

کلی کار دارهه

رعد برق هم قربونش برم یه جوری میزنه انگار میخاد مثل این پیرزنه هستاااا از بیرون پنجره میاد ادمو میبره...والا

اومدم یعه پست بزارم که اعلام کنم ....سوسک توهماتش بیشتر منه ....اصنم نمیترسم....نه واقعا نمیترسم 

ولی توهم زدمااا .....تازه  به خوردن گل گاو زبان روی اورده ...و اتدکی ادم شده ام ....کاپوچینو ها هم هنووووز مونده......صداشو فعلا زیاد در نمیارم ....الانم یه ظرف بزرررگ  انار میخورم ...یکی نیست بگه یعنی همشو میتونی بخوری .....دیشب هم خو برای شام  گفتم نمیخورم گرسنه ام نیست ....من ساعت 1 شب :: گرسنمهههههه.......حالا مکالمات معده مو داشته باشید::  نه واقعا مرض داشتی گفتی نمیخورم ....اخه بیشعور الان یه توریست هم نداریم .....تا تو باشی نشینی هی  فرت و فرت سلف گونه پسته و بادوم و .... بخوری....دلمم خنک شد....حالا هلک هلک برو غذا گرم کن کوفت کن ....

بعد میگن جوانح و جوارح رو دوست داشته باشیم ....بیا ..حیف اون غذایی دیشب بهت دادم .....معدا قاطی :بشین سرجات..!!

 #یه چیزی نوشتم .....تن نیوتن تو گور بندری نره خوبه... پست بعدی 

#کولر هم روشنه....مرض هم دارم   :)

مبهم الملوک
۱۵ آبان ۹۴ ، ۱۹:۱۱ ۲ نظر

زندگی یعنی نوتلا بگیری دستت با یه قاشق بری تو اتاقت و هی قاشق قاشق شوکولات بخوری ....هی قاشق قاشق لبخند بزنی....هی قاشق قاشق فکر کنی.....و حتی شاید هی قاشق قاشق غم بخوری..هی قاشق قاشق چارتار بخونی....هی قاشق قاشق تو خلا برقصی..، و هی قاشق قاشق زندگی کنی....و هی قاشق قاشق...!! 

مبهم الملوک
۱۳ آبان ۹۴ ، ۱۴:۴۷ ۷ نظر

میخوام یه چیزی رو باهاتون درمیون بزارم.....درمورد خودم...درمورد نیتی که دارم

دوست دارم این یه عهد باشه برای من...که شماها شاهدین

من تلاش خودمو میکنم.....بیشتر از قبل و قبل ها....شاید یه سری کار ها رو که میدونم و همتون میدونید که خوبه رو درست انجام ندم..چون فکر میکنم..دارم سواستفاده میکنم...نمیدونم شاید یکی از دلیلاش این باشه...شاید گاهی فکر کنم که 

ادم بدیم...شاید گاهی و البته بیشتر اوقات بشم لنز دوربینی که از جهتی نگام میکنه که من نمیبینم....خودمو ...رفتارامو...بسنجم و بشم چیزی که دوست دارم و میپسندم و صد البته درست باشه.....من تا الان خودم بودم و خواهم بود....گاهی شاید سکوتم رو بزارن پای غرور....و شایدم خود غروره...یا شایدم اون فرد اینطور حس میکنه.....تا الان سعی کردم نشم ادم بده

تا الان سعی کردم  نشم اخموهه ...و از دیوار ادم ها

چیزی که میخوام بگم اینه....من همین جا توی همین کاخ ....قسم میخورم...که تلاشمو میکنم ....و خودم خواهم بود....و نهایت تلاشم رو می کنم که مردم ...شادتر باشن ...کمتر درد بکشن ...و قسم میخورم که نهایت تلاشم رو میکنم که لبخند رو راهی خونه هاشون میکنم ......و همون لبخنده برای من همه چیزه ...همه چیز..!!

و قسم میخورم که تمام تلاشمو بکنم...و هیچ وقت جایگاه ی یک انسان رو با هیچ چیز عوض نکنم.....و  از تمام وجودم از خدا میخوام کمکم کنه..و اون چیزی که صلاح منه و اون چیزی که باعث میشه بتونم ذره ای باعث کمتر اشک ریختن ها از چیز هایی که شاید تمام عمرمون درموردشون شنیدیم بشم...و من به تمام قدرت تو ایمان دارم..!

و قسم میخورم که هیچ وقت عوض نشم....من همونیم که دیروز هااا بوده و امروز هاااا هست....من نسیم گذرم....فقط گاه گاهی سرد و گرم میشوم....ولی هنوز همون نوازشی هستم که برگ را دیدار هرروز من ست .... :)

# مرا میل گذر از مه الودی ست که اینده را پر کرده.....مه الودم..!! بگذار بگذرم...!!..میدانی گرچه گفته ام به تو خبر امدم را....اگر خواهی بمانی سرپناهی نخواهی داشت....گرچه میدانم هر قدمم نوای تو هست.... ادم ها که کنار نمی ایند....من و توکه می توانیم ..نه؟...گذر من از تو یعنی برداشت گندم از مزرعه ی گذر هایم.......!

#بوس بوس خدا جون... :)

مبهم الملوک
۱۱ آبان ۹۴ ، ۲۳:۵۶ ۱ نظر

برای من همین ابی دستانت کافیست.  ......برای من همین زیباترین ترسناک کافیست....برای من همین صدای کلمات از اغوش زمین با اب کافیست.....اگر باران اشک هایت ست...بگذار از سر ذوق باشد...من. همشان یا بغل می کنم.....دستم انقدر کوچک ست...که نمی توانم....مرحمی باشم بر شانه هایت...ولی میدانی عجیب به او چشم دوخته ام......بگذار اندکی سر به اسمانت باشم....فقط تو..!!!..و اشک هایی....که بی ..با...دلیل می ریزد....میبینی حرف های اضافه هم کم میاورند...عاجزانه..........دوست دارم...تا ابد گوش هایم...باران بشنود....بی کلام...زیبا ترین موسیقی ست که شنیده ام......بادچه عاشقانه هم رقص بارانت می شود....رقص بارانی تو...










مبهم الملوک
۰۸ آبان ۹۴ ، ۰۱:۲۲ ۱ نظر

فینالیست های مسابقه ی عکس های کمیک حیوانات( جینگیلی بلا ها ) 

اینم از عکس ها        

مبهم الملوک
۰۷ آبان ۹۴ ، ۱۶:۰۴ ۲ نظر

اینکه الان من از صدای رعد و برق بیدار شدم.....و در حال ذوق مرگی تدریجی ام...و همه خوابن......اهنگ جدید میخوام...و دلم میخواد برم پیاده روی ...عجیبه عایا؟ 

مبهم الملوک
۰۷ آبان ۹۴ ، ۰۲:۴۷ ۴ نظر

دریا دریا...لبخند به سویم می فرستی

صحرا صحرا سکوت به سویت می فرستم

اخر میدانی....لبخندت کلمات را فراری می دهد..!!


#اومدم یه 5دیقه دراز بکشم....بنگ..!!! این سه نصفه خط خورد تو سرم...در حال حاضر یک عدد مبهم الملوک تیر خورده متنی در قسمتی از سر خود هستم....و جا داره از تمامی افرادی که امروز یاد چای خوران بنده رو در باران یاداور شدن تشکر کنم.....اخهههههه میدونیییین..امروز کلی بارون زد....و یکی باید منو می گرفت...خدایا شکرت....نشستم روی یه صندلی و نفس کشیدم هواشو ....هوای بارونی خدارو ....مسولیییییین..واقعا چرا وقتی  من اون ویفر مثلثی رو خوردم بعد بارون اومد....خب چایی خالی خالی امروز کیف نمیداد که....چای نخوردم امروز...ولی الان درحال کاپوچینو خوران هستیم.....بالای "ی" فتحه بزارید ...من یک عدد مبهم الملوک در تلاش ورود دایرهالمعارف روحی خود به مجازی خود هستیم ..."ی"به همون روال ....دارم تاثیرات خودمو تو خانواده میبینم...اون روز مادریه عزیز تر از جان میگه فاطمه برو از اون کاپوچینو هات بیار باهم بخوریم....بنده خداها مامان و بابام..در زمینه خوراک اینجانب دارم اونو رو هم سهیم میکنم....اینکه پاستیل میخرم میگم بیاین بخورین به کنار. تازه دوروز پیش هم یکی از کلمات مخصوص خودمو از دهان مبارک مادریه شنیدم.....و قیافه ام.لبخند گنده ها+لپ+کلاه بافتنی سبز رنگ معروف+یکمی مبهم الملوک...یه همچین شنگولیم من.....این شنگولی رو اروم بخونیدااااا.....قاعده شو مفصل میگم بعد براتون

#حرفام مونده بودنااا :)

#تازه بگم بعد از انتشار پست قبلی یه نیم ساعت بعد به طور کل این نت خونه ی ما که گاهی به قدم زدن با حالت اسلوموشن علاقه داشتن ...ایستاد.!!!

ایستادااااا......انگاری باهام قهر کرده....الانم هی نامتعادله..در نقاطی مخوف...تنگ..تاریک ..از خانه انتن میدهد...مثلا توی کمد لباس...زیر تخت.....بغل لباسشویی به اندازه ی5 سانتی متر و 6 میلی متر به سمت کابینت گوشه اشپزخونه..که سرشار از انواع دارو  گیاهیه که رنگ همشون از سبز تیره شروع میشه تا خاکی روشن....ممکنه توی بعضی هاشون هم یک سری چوب کوشکولو و  جیگیل و پیگیل هم باشه ....قرار داره

#برام دعا کنید....اتفاق خوبی که دوست دارم بیفته، بیفته

مبهم الملوک
۰۶ آبان ۹۴ ، ۲۲:۵۲ ۰ نظر

الان من یه مبهم الملوک بی اعصابم

واقعا چرا بعضی سایت ادمو دیوونه میکنن؟؟ 

مثلا میخوای یه فیلم 5 دقیقه ای منتاسب با شرح ساخت یه وسیله بعد یه لینک میزنی یه صفحه باز میشه بعد از اون طرف میبینی همون صفحه ی قبلیه بعد لینکه اسمش یه وره اون لینک مورد نظر اونور ترش بعدبا تمرکزی در حد اون اقایون زحمت کش سر دکل های نفت تمرکز کنی و حدس بزنی که دقیقا باید تا شعاع چند میلی متری اون نوشته رو کلیلک کنی حالا بعد از بارها تکرار و اینا خوشحال که الان باز میشه و دانلودش میکنم ولی نچ نچ نچ سایته زرنگتر از این حرفاست..کلا هنگ میکنه ....مرورگر بسته میشه

یعنی دلم میخواست سایته رو خفه کنم ......یکی میومد از تمامی لحظات من فیلم میگرفت .....توانایی در حرکت دادن تمامی جوانح و جوارح صورت انسان رو درک میکرد.....اگه کسی رو میشناسید که طراحی میکنه و اینا ...یا اگه خودتون طراحی میکنید ......خواهشا قشنننننننگ طراحی کنید دیگه .....در غیر صورت منتظر پرتاب یک دمپایی مشکی نارنجی با زاویه 45 درجه و سرعت در حد نور با هدف برخورد به پشت سر فرد مذکور باشید ....از من گفتن   ......از این لبخند گنده ها

#برام دعا کنید....متشکرم میشوم :)

#یهویی یاد اون اقایون سر دکل های نفت افتادم کارشون خیلی خطرناکه خدا برای خانواده هاشون حفظشون کنه :)

#هان تازه یادم رفت بگم....یه عرضی با اینترنت داشتم...ببین نت جان بیشعور( باعرض معذرت ) چرا وقتی من کلی کار دارم و باید باتو برم یه چندتا مطلبو فیلم و بزارم تو زنبیلم و بیام دنیای معمولی تو به طور کلی و کاملا ...گوش کن ....کاملا یهویی به قدم زدن با حالت اسلوموشن علاقه پیدا میکنی هان؟

مبهم الملوک
۰۴ آبان ۹۴ ، ۱۹:۳۴ ۵ نظر

امشب که ارام می خوابد؟

امشب شهر می گرید

و امشب اب خون می رود

و امشب خاک اشک زینب بغل می گیرد 

و امشب اسمان میخواهد افتاب نیاید  و نبیند و یاد نیارد

امشب همه از فردا شرمنده خواهند شد

و ادمیان تا ابد بار این شرمندگی را به دوش خواهند کشید

وای از عاشورا

مبهم الملوک
۰۲ آبان ۹۴ ، ۰۳:۱۵ ۳ نظر
رویم سفید ست و دلم سیه پوشت اقا
چوب ها بر دمام ها می کوبدو دلم لحظه لحظه فشرده تر می شود..!!
جفت جفت سنج ها بر هم می کوبد و هیچ از دنیا نمی فهمم.......دسته ها یکی یکی از مردمک چشم هایم میگذرند و من عینکم را به چشمانم نمی زنم...بگذار تار باشد..!!
بگذار یادم نرود که چرا دلم سیه پوش ست
بگذار بفهمم که تنها قتل ظالمانه ی تو نباشد که جهان را بهم میریزد......بگذار انقدر بدبخت نباشم..که تنهامنتظر سالگرد غبار گذرت باشم..!!
بگذار هیچ وقت یادم نرود وجودم ..افکارم......هرچه مرا می گذرد..!!


مبهم الملوک
۳۰ مهر ۹۴ ، ۱۹:۰۸ ۱ نظر