ترس.....حبس شدن هوایت....ترس.....تنها ماندنت...ترس..صدای شب....مردمک چشمانت حوض خانه را پر میکند.....از ترس...از چه؟ توهّم ؟؟
شاید باور هایی که در صندوقچه ی مغزت آن هم در گذر عمرت گذاشته ی و قفل زرد رنگ بزرگی بر آن زده ای..!!
آن هم در اتاقکی گوشه حیاط....تق...صدای چه بود؟
این صوت در سرت میچرخد و می چرخد....تا تو را مجبور به باور کند
باز ترس.....از دزد..یا شایدم چیزی که انتظارش را نداری
خودم را میگویم ....بیشتر منتظر غیر منتظره هام
فکر میکنم افکارم خوانده میشوند...توسط کی یا چی نمیدانم..!!
پس غیر منتظره بودن میتونه جالب باشه ....و عجیب
خیال..خواب...توهٌم همه دسته ای محبوب اند
خیال ازادتر از ازرو ست
ارزو محدود ست....باید برای رسیدن به ان باید چیز هایی را ازدست بدهی و یابدست اوری
تلاش می خواهد....سختی میخواهد...
شاید به خاطر اینست که اغلب ادم ها ارزو ندارند ان هم بالای 23و یا 24 که اوج زندگی ست
شاید چون به نقطه ی از ارزو هایشان رسیده اند و نمی دانند چه کنند؟
احمق؟ شاید مناسب باشد
بدون برنامه...فقط گذراندن..ان هم به مدت چندسال
دلیل؟ استراحت برای سال ها تلاش
محترم؟ شاید صفتی برای بعضی از ان ها
توهین؟ نه به هیچ وجه....بیایید واقع بینانه بنویسیم ..واقعیه..واقعی...واقعی
بهتر از صریح و رک بودن کلام ست
انگار گوش حافظه ی بهتری دارد تا چشم در تثبیت نوشته ها و یا کلام
واما خیال.......خیال می تواند از هر دسته ای باشد
می تواند در هر لحظه ای باشد
می تواند بدترین چهره را دارا باشد.....و یا زیبا ترین
بستگی به کلماتی دارد که به زبان نیاورده ای
کلماتی که در مغزت سرگردانند
تشکیل خیال میدهند......و شاید طمعی برای باور
خیال قابل کنترل و پیش بینی نیست
خیال دانسته و نادانسته سرش نمی شود
افرادی باچشم باز خیال میبیند
افرادی با چشم بسته
افرادی در تاریکی
محیط با چشمانی چون شمع
شاید ترسناک به نظر برسد..البته ترسناک هم هست..ادمی همیشه اینطور بوده وقتی دنیایی را نشناخت..میترسد...از افکار جورواجوری که مثل لایه های یه ساندویچ غول پیکر لایه به لایه رو بشقاب ابی رنگی مقابل چشمانش ست
ان هم افکاری مبهم و مه الود.....شاید فکر کنید خیال به زیبایی ارزو نیست؟
ارزو چون دور ست زیباتر جلوه میکند...و چون دست نیافتنی ست
ادم ها همیشه دست نیافتنی ها را دوست داشتند......دارایی هایشان را خیر!
شرم اور ست....ندیدن!
خیال های من زلف هایشان همرنگ اسمان شب ست.....ان هم در کوهستان
پر از ستاره های کوچک اما موثر
وتا توانسته اند در همه جا ظاهر شده اند یکی از کارهایشان
تصویر سازی از نوشته و صوت....(خیال های که فامیل های دوری دارند در افکارهای ادم ها)
از علایق........دیدن دیگران بدون انکه متوجه حضور من باشند
غریبه ها..بهترین گزینه
اوه! نه اینکه زل بزنم به ان ها...بی احترامی محض ست
منظور احساس لحظه ای ست
شاید 2یا3 ثانیه......کافی باشد
ان هم نه همه....ان هم نه فقط ادم ها
ادم های این دنیا انقدر پیچیده نیستند..هدف هایشان..چهره هایشان..لحن کلامشان...دغدغه هایشان...روزمرگی هایشان...عکس هایشان و.... یشان های دیگر
مثل هم شده اند....
شاید2 ثانیه اول دقتم برای چگونگی رفتار با ان ادم باشد..در غیر اینصورت علاقه ای به کنجکاوی در حریم ادم ها ندارم
رفتارهایشان...مخصوصا جملاتشان..و رقصیدن کلمات برایم جالب ست
واما خیال
خیال با چشمان بسته نام میگیرد.....
خواب و خواب دیدن...خواب و خواب ترسناک دیدن.....خواب و خواب دریا دیدن
خواب و خواب تلخ دیدن....خواب و خواب سقوط دیدن...خواب و خواب تمام دوستداشتنی ها را دیدن.....خواب و خواب خانه ی شکلاتی دیدن....خواب وخواب جنگل دیدن..........و هزار هزار خواب های رنگی یا سیاه و سفید دیگر
خیال را نگه داشتن در این دنیای پر ترافیک سخت ست و دشوار...ولی ارزشمند....خیال و ارزو دو خواهرند......ارزو زلف بلندی دارد طلایی تر از خورشید..لبخندی دارد دلبرانه تر از لیلی.......چشمانی دارد دریایی تر از ارام
صدای خنده هایش اسمان را که هیچ......تمام مزرعه های نیشکر را به اتش میکشد......ارزو ها گاه دورند.....دور تر ازاسمان......دورتر از پلوتوی سرد......توهم دستانت میگیرد ارزو را.....ولی توهم....توهم.....ضد عین..!!
بچه که باشی دنیایت رنگی تر از دنیای دودی برگتر هاست......ارزو هایت...شگفت انگیزاند...غیر توصفین..!!
نیروی دارند...که در خواب و بیداری.......بر پرده ی سفید چشمانت
میرقصد........مثل فیلمی که سانسش هیچ وقت ...تمام نخواهد شد....کودک ارزو هایش
را در قلب قرمز تمیز و جارو کشیده اش رو مبل های قرمز رنگش مینشاند ...وبا تمام
مهربانی دریایش ....شیرینی در دهان تک تک ان ها میگذارد ....صدای خنده
هایشان...موسیقی میسازد در تن ادمی......همه بر قرمزی خون میرقصد....غم
شوخی بیش نخواهد بود
ارزو ها ....خانه های رنگیشان میسازند.....کودک دنیا را طولانی تر میبیند و حس
میکند.....میبیند و تبرش را انچنان بر خونه های ازرو ها میکوبد....یکی یکی فرار
میکنند.......اشک هایشان دریارا پر میکند......ابر ها زار میزنند در گرمای تابستان
....میبارند......مغز برای چه میخواهی...قلبت را ببین خالیست ...خالی ..خالی!!
ارزو هایت فرار کرده اند....بساز ..بساز ...از دلشان در بیاور .....سخت نیست...دل پاک تر از این حرفا ان .....ساده میبخشند.....و ابی تیره چشمانشان...زلال میشود ...قرمزی چشمانشان از اشک ناپدید میشود
دنیای سیاه و سفید را هیچ قلبی دوست ندارد .....!!
بگذار همه رنگ های بسازند تمام دنیای هرچند نامعلوم تو را.....بگذار زندگی را با ساز هایشان برقصانند
#خیال در پست بعدی مینشیند :)
هر متنی که بر زبان زمزمه شود ناخواگاه به توصیف خود میرسد...نمیشود دیگران توصیف کرد....ان ها من هایی دارند برای خودشان وارد باور دیگران نمیشوم.....نمیدانم چرا نظرم را برای یکی از پست های فاطمه منتشر کردم....شاید چون باورم بود.....!! به دل نشست
من فهمیدم .....هیچ وقت اونقدر صمیمیی نمیشم ...هیچ وقت اونقدر اعتماد نمیکنم ....به هیچ کس اعتباری نیست تاریخ انقضایی که هیچ وقت قابل پیش بینی نیستپس لازمه جدی بودنم ..!! پس لازمه کم حرف بودنم ....گاهی میگم بیشتر باید بخونم و گوش بدم .....گاهی میگم زیاد گفتن خیلی بد تر از اونیه که فکرشو بکنی ....ادما اماده تیر بارونن احتیاط شرط عقله...کوچیک یا بزرگ ...گاهی یه کلمه به اندازه ساعت های حرف زدن بهت فشار میاره و ناراحتت میکنه پس لازمه کم حرف بودنم ..!
#هر نظری که میزارم در لحظه مینویسم....تمامی جمله هایی که براتون میزارم توی دفترچه کاهیم مینویسم...!
ثبت افکار و کلمات در لحظه جالب تر از اونیه که فکرشو بکنی :)
مرسی ازت فاطمه جون
#دوستم پیام داده از 1تا30یه شماره رو انتخاب کن...منم زدم 13 جوابش اومد که دلت برا کی تنگ شده؟......دوست ما: ؟؟؟؟
جواب1: دلم....
دوستمان:؟؟؟؟
جواب2:ایکون گریه
دوستمان :فاطمه چت شد؟
جواب3:برای اون...
.جواب4:بستنی شکلاتی تنگ شده که هنوز بهم نرسیده...تویخچاله..!!
دوستمان: خیلی بیشعورررری....نمیگی من نگران میشم.....ایکون گریه ازت میبنم اونم توو ........بروو برووو از خدا بترس :دی
الان جوری خسته ام..که دوس دارم ههمینجوری بخوابم زیر نور خورشید ...حتما عاقلا که زیر نور خورشید نمیخوابن من که عاقل نیستم از قدیم گفتن من یه دیوونه ام عاقل هم نمیشم ...میگن خیلی عاقلی... ولی من که چنین نمیبینم احساس خستگی نم نم رو دارم ......دلم الو میخواد ....اونوره .... کسی رد نمیشه بگم برام بیاره...!!(همچین خسته ام من)
مثل اینکه خودم باید پاشم برم بیارم هههییییی الان سه روزه گردنم گرفته ...دقیقا تو ذهنمه شبش کتاب صوتی دانلود کرده بودم ....هندزفری به گوش به دیدار خواب میرفتم که پنجره چون باز بود اونم به خاطر اینجانب چون کولر رو خانواده میگن هوا خوبه بدنمون خشک میشه و اینا منم اومدم جفت پنجره خوابیدم ....اتفاقا کلی هم حال میده....با نسیم هم دوستیم بده مگه؟ ...داشتم میگفتم همون شب باد که میومد پرده روتکون میداد میخورد به صورت من نمیذاشت بخوابم اومدم اون پهلو شدم میخورد یه کتفم منم خو فیلم ترسناک زنده میبینم هی فکر میکردم یکی داره میزنه به کتفم کارم داره بعد اومدم با دستم گرفتمش .....دیدم دستم درد گرفت ....بعد اومدم جوری خوابیدم که زانوم اون قسمت پرده رو بگیره بعدش دیدم نههه اینم خسته شده .....دیگه اعصاب هم نداشتم چون صبحش ساعت 8:15 کلاس داشتم اونموقع هم ساعت 3 شب بود اومدم ته پتوم رو اوردم اون قسمت پرده رو باهاش گره زدم(پرده رو خفه کردم) تا صبح جم نخورد بی ادب ..دیوونه ام کرد ....از شانس خوشگلی ما....صبح دیدم بعله نمیتونم گردنمو به سمت چپ خم کنم (عایا دین پرده گردنمان را گرفت..؟؟ مسئله این است!!)
فک کن مثلا دوستان میگفتن فاطمه یه لحظه برگرد و من باید کل جوانح و جوارح مو میجرخوندم تا ببینمش
هنوزم درد میکنه ولی کمتر.... موقع غذا خوردن رو که نگم دیگه نااابووود شدم عاقا نمیشد قشنگ غذا بخورم که باید قاشق عمودی یه دومتر و میومد بالا بعد راهنما میزد سمت چپ میرفت تو دهان مبارک مایه بار هم در طی تمرینا شنا برای مسابقات چون دراز و نشست خیلی رفتم اونم بعد از یه مدت ماهیچه شکمم گرفت
اون خو افتضاح بود نمیتونسم بخندم ...شکمم درد میگرفت .....مثلا میشستم با دوستان حرف میزدیم اینا هم خب هی چیزای بامزه میگفتن بعد من هر هر هرر آخ هرر هرر آخ دیگه مونده بودم بخندم یا گریه کنم..؟؟ به یه همچین مصیبتایی گرفتار شدم من....
#نت در دسترس نبود الان منتشر کردم :)
دایی جانمان این اهنگ رادوست داشت و شاید باز دارد.....وقتی که خواب با چشمان قهر میکنند.....سراغ دانلود اهنگ میروی و چشمانت غرق خاطرات پر از بستنی ها شکلاتی کودکی میشود.....ان هم ساعت 2 نصفه شب...!!
گاهی نمیدانی خوشحالی را چگونه تخلیه کنی
این خوب ست فکر کن وقتی در ازمایشگاه منتظر هستی تا نوبتت شود همه ارام نشسته اند برنامه ای که از تلویزیون پخش میشود را نگاه میکنند در این میان صدای خانم جوانی به دیگر صدا ها میپیوندد و نام اشخاص را صدا میزند
و من در این میان هنذفری به گوش اهنگ بندری و جنوبی گوش میدهم...!!!
و من همچنان در خودم مانده ام