عینک دودی ام در دستانم ست و سعی در بستن بند کفش هایم دارم
در اتوبوسی که هیچکس رو به رویم نیست تا چند دقیقه باچشمانش ازمن عکس برداری کند...فرقی هم برایش ندارد که چطور لباس پوشیده باشی..!
گاهی صبرم تمام میشودو با چشمانم انچنان نگاهش میکنم تا عکس برداریش را تمام کند..!
من........سعی در بستن بند کفش هایم داشتم سوزشی در انگشتم حس کردم و صدای error مغزم را شنیدم
.......پوست انگشتم بین دسته ی عینک دودیم زار میزد..!
و من نگاه میکردم انگشت درد دیده ام را که از شدت ناراحتی....صورتش بدجور قرمز شده بود....و مدام اشک میریخت
و رنج را میدید از عینکی که هیچ انتظارش را نداشت....!
آها انگشت درد مند من.......!!
#مکان نوشتن متن.........اتوبوس و پیش به سوی خرید
#پست ربطی به احساس من نداره ربط به دید من داره