تعطیل نشد....!!!
خب اول سلام
من واقعا دو روز پیش حالم خوب نبود.....یکی حرفی زد که خیلی بهم فشار اورد و واقعا ناراحت شدم..ادم نمیتونه همیشه بی تفاوت باشه
منم یا ناراحت نمیشم نمیشم میشم هم بدجور ناراحت میشم....که همه میفهمن
اون روز هم از همون روزا بود....من تصمیم داشتم دیگه دستم به قلم برای نوشتن روی کاغذ کاهی نره...اگه دیگه نمینوشتم وبلاگ نبود ...اینستا نبود....دفتر کاهی نبود.....دفتر قهوه ای خاص نبود...و یه بخش از شهر مغزیم تعطیل میشد
خب من فکر کردم و دیدم نمیتونم ننویسم و همون موقع که خیلی ناراحت بودم نزدیک 8صفحه فقط نوشتم بدون لحظه ای درنگ..!!
انگار همون بخش مغزیم میخواست سعی کنه که تعطیل نشه .!میخواست دوباره شلوغ باشه از کلمات....میخواست هی کلمات بیان تو پاساژ هاش و هی مانتو و پیراهن هاشون رو عوض کنن و بیان بیرون و بشینن رو کاغذ مهمونی و خود نمایی کنن....!!
بخش مغزی تعطیل نشد و هرگز نخواهد شد.....!!!
باشد که خدای ما جوانان را از تصمیمات یهویی در امان نگاه دارد آمین