حرف زدن با تو برایم جنگ الکترونیک بود
من چشمان تو را رهگیری می کردم و تو رمز های میانمان را زیر خاک دفن می کردی!
حال این خاطره های دفن شده
زیر این زمین...منجلاب عشق تو را چاه می کنند.!
نمی دانم به غیر از من دیگر که عزم حفر تو را خواهد داشت؟
بی انکه بداند.... کورکورانه فقط ان جفت را میبیند!
چشم های بی خطای دیدت...!
من از چه فرار میکنم ؟!
از اینده ای که هرروز مرا می بیند....؟!
از خاطره هایی که هر روز مرا می بلعد....؟!
تو چه بودی؟!
که نه راه نفس کشیدنی و نه راه عبور
هر تقلا جز فرورفتگی در تو چیزی نصیب این دست های هکر نمی کند...!
کجا اشتباه کردم مگر؟
#شاید مدتی نباشم.