خرید
یک چیزی هست تحت عنوان....بد شانسی
یعنی چی الان،؟ مانتو سنتی پیدا بشه...رنگش هم خوشگل باشه...بعد بری پرو کنی....از نظرت برات یه کوچولو بزرگه....بعد خانومه میگه نه عززززززییییییییزززززززززممممم خیلی خوبه....بعد تو شک کنی...بعد بری دوباره تو اتاق پرو...بعد بگی ..نوچ...کمرش یکم ازاده...بعد صدا خانومه بیاد...عززززززییییییییزززززززززممممم. ....اینا مدلشون ازاده.....من......!!!!
بعد با گوشی از خودمان عکس اینه ای گرفته...و از اینکه اینجانب ته خوش شانسیم..وقتی میام تو ماشین میبینم ..عکسه پاک شده......!!!!!!
من مانده ام ...عشق به قدیمی بودن........قدیم ..پیر نیست....قدیم یعنی تمام گذر هایی که شاید دیر انان را گذشته و به تو رسیده......!!
#تابستون اصفهان رفته بودیم ...بعد با خواهریه رفتم برا خرید مانتو....خلاصه رفتیم تو یه مغازه ای ..خواهریه مانتو انتخاب کرد که بر پرو کنه...منم ایستادم پشت در اتاق......تو مغازه 3 تا دختر بودن ...که اونجا کار میکردن چهره یکیشون رو ندیدم....بعد همین طور که منتظر بودم...وزیر لب میگفتم...چشمات مثه مثلث...دستات مثه گندم زار....سنگیی سایه ای را حس کرده..و کمی چرخیده و یک دختر خانم تپلی...و کمییییی تا اندکی ترسناک را دیده......و فریاد ابوالفضل در دلمان سر داده...و لبخند نمکینی نثارش نمودیم و بلافاصله چرخیده و انتظار را متحمل شدیم....دختر خانوم مذکور نیز جفتمان ایستاده و درمورد کم خوابی با دگر همکارانش حرف میزد.....ندا امد ببین خوبه؟....دستمان را جلو برده و قصد گشودن در را داشته ایم....چشممان به خواهر افتاده..... و همین که زبانمان در دهانمان چرخیده تا بگوییم خوبه بهت میاد.........
صحنه اهسته
من:خ.و.....ب...ه......برخورد جسمی نرم به ناحیه ی پهلو....گرد شدن چشمان اینجانب.....برخورد اینجانب با در اتاق پروی بعدی.....!!!!
و صدایی مظلوم.......ببببببیییییییینننننمممممم
و منی شوت شده ....!!