یک عدد گوجه سرماخورده...!!
به قول مبهم احوالات شانس تمام جهان را هم که بگردد باز انگار مانند تخته سنگی بوده بی تکان....عزم گردشش مارکوپولو را در جیب سمت راستش میگذارد...انچنان لبخند دندونییییی نثارت می کند...که انگار بستنی ات را خورده اند وتو مانده ای در انتظار یک عدد شانس دنیا گرد.... در بعضی ها موجبات نشستن داءمی شتر بر در خانه .محل کار...مدرسه..و .. را فراهم کرده و سالیان سال سری به شتر زده و اندک سری تکان میدهد به منظور سلام...شتر تنها دقایقی بر سر پاهاش ایستاده و سری دگر تکان می دهد می توان تصور کرد صاحب خانه چقدر احساس خوشبختی می کند ولی شتر باز مینشیند و یکی یکی حباب های بالای سر صاحب خانه را با سر و کوهان خود ترکانده و فریاد خوشحالی سر می دهد
در این میان گفتن اینکه من بدون وجود ویروس و فرد بیمار در خانه ....سرما خورده و قدرت اب دهان قورت دادن خود را نیز ندارم....انچنان در دلم محبت نثار این ویروس بی خانمان میکنم ...که از گفتنش عاجزم....و بساط کلاه و جوراب و لباس گرم در اتاق اینجانب راه افتاده...و حس بودن در قطب جنوب ان هم در همسایگی خرس را دارا میشوم ..این ابریزش تمام توهمات را مانند تیری بهم میریزد...!
رخسارم نیز تصور گوجه فرنگی ست.....یک عدد گوجه سرماخورده.....با مصارف متداوم شیر و عسل...شیر...اب لیمو و عسل...سوپ...جوشنده گیاهی و دگر موارد
چه جوارب های ملوسی اندها!!
آخ من که پائیز و زمستان را تماما همین طور لباس میپوشم
سرما سرمایی هستم! خیلی زیاد!!