مبهم هستم بر روی سقفی که میچرخد :|
سلام^_____^
خوبین؟!
میدونین هیچی از حال خوب اینجا و این فضای مجازی کم نمیکنه....چقده خوشگله اخه
من مدتی نبودم و کلی تغییر مختصات جغرافیایی و برگشت به خونه داشتم و خب با پدیده ی بس شیرین اثاث کشی مواجه شدم :/ عملا هیچی جمع نکرده بودیم به غیر از کتاب های کتابخونه و یکهویی بار کردیم ^_____^ و کاملا اسفالت شدیم ^____^ و الان دیگه اونور نیستم اینورم هار هار هار =) گرچه تلویزیون نداریم تلفنم نداریم فقط اینترنت داریم =) ولی خونه ی خوبیه فقط شب اول خوابمون نمیبرد یه بغضی افتاده بود توی گلوم تقریبا 9سالی توی اون خونه بودیم و کلی خاطره ولی گمونم خاصیت ما ادما همینه خیلی خوب بدیم خاطره بسازیم هر جا و هروقتی که بشه ، اتاق من به خاطر این شد اتاق من که یه پنجره داره که به باغ باز میشه هورااااااا و الانم که پاییزه و اینجا خیلی خوشگل میشه و حالش خواستنیه و من پس از انتخاب بر سر همه خانواده کلاهی قرمز رنگ گذاشتم =) مال بقیه رو به حیاطه ;) ولی خداروشکر که یه سقفی بالای سرمون هست وقتی میگم خداروشکر حس میکنم خدا چه کیفی میکنه دست وجیغ و هوراااا خدا جون ;)
خب محرم شروع شده و خب من هیچی ندارم که بگم فقط میگم جایی که دلتون میلرزه رو برین حتما میدونید کجا ها دلتون میلرزه مثل یه لرزه به جون ادم این لرز منو به خودم میاره مثل یه یاداوری میمونه من نه ادمی ام که توی مراسمات مختلف شرکت کنم نه مدعی خیلی محرم و امام حسین ( ع ) و اهل بیتشون شناختن هستم ولی میفهمم چطور میریزه بهم چطور تمام دغدغه هاتو پاک میکنه میفهمم چطور اب میریزه روی تموم خودت و میره
حال تک تک تون کلی خوب:)
سرگیجه هم نگرید :|
چون مستقیم با تبلت نوشتم سفید شده ،ببخشید