آرتاکوانا

آرتاکوانا

با صدا زندگی میکنیم ولی....امان از تمرکز عدسی ؛)

شنبه, ۱۳ شهریور ۱۳۹۵، ۰۲:۵۵ ب.ظ

گاهی دلیلی برای خیال نیست ولی چیزی که می گویم هم خیال نیست

نمی دانم شاید مرد باشد یا شاید زن نمی دانم حتی چطور باید توصیفش کرد ولی بار ها صدایش را شنیدم بار ها حتی او را لمس کردم او را بو کردم یک نامی باید داشته باشد به ظاهر فردی که همیشه هست و برایم میان خواب ها نت می نویسد و مرا وادار می کند که فکر نکنم مثل همین الان که گمان نمی کنم از نوشتن درباره ی خودش خوشش بیاید چون مانند پتروسی شده که مانع از چکیدن قطره های اب شده باشد به غیرش کاری ندارم که شاید خرابی بار اورد و یا شاید سرسبزی،تا به حال نگفتم ولی وقتی با عمو و پدرم برای دیدن دومین برف زندگی ام به شهری برفی در عید می رفتیم وقتی خم شده بودم وبه گمانم می خواستم چای درست کنم صدایش را شنیدم اولین بار نبود ولی توی سرم تکرار می شد نه مانند دفعه های قبل همه ی ادم ها که صدا های توی سرشان را می شنوند که صدای خودشان هست این صدای من نبود برایم اشنا بود ولی نمی دانم که بود مرا عصبانی می کرد و من می ترسیدم چون مدام تکرار می کرد تکرار می کرد و نمی دانستم که باید چطور او را متوقف کنم از ان زمان تا به حال دیگر صدایش را نشنیدم شایدم هم شنیدم ولی به خاطر ندارم شاید لا به لای خواب هایی که میانش مرا بیدار می کنند و من می گویم باید ادامه خوابم را ببینم و باز می خوابم.

#و شاید توصیف گم شده

۹۵/۰۶/۱۳
مبهم الملوک

نظرات  (۸)

با اینکه شاید برای مخاطب خاص بوده باشه نه بقیه اما خیلی خودمو خاص حس کردم..با اینکه بعضی جاهاش چیزی رو درک نکردم اما مزه خواب رویایی رو درک کردم...به دلم جور شد..مچکر بانوی خیال
پاسخ:
از صداقت و لطفت خیلی ممنوم :)
نه مخاطب خاصی وجود نداره فقط مرور خاطرات بود
این کامنت هم به دل منم جور شد :)
خوش اومدی مهربون :)
و در میان ساختار های پیچیده ی افکاری پوچ زندگی میکردیم  :)))

پاسخ:
میدونی  گاهی وقتی دقت میکنم انگار که میخوام یه مسئله خیلی سخت رو حل کنم ، همه چیز جالب میشه....خیلی جالب
#ممنونم :):):):):):):)♥♥♥
چه خطایی

یک بار از او به دیگری گفتمش
و دیگر ندیدم!
پاسخ:
خطا....نه 
بود، صدا بود
چه عجیب!!!
من واقعا از بعضی متنا سر در نمیارم!!!!
(آیکون شرم!!)
پاسخ:
اونموقع ازار دهنده بود وی الان..اره عجیبه :)
میدونی مثلا این متن رو دوست دارم چون یه بخشی از منزوی ترین شخصیت منه که علاقه به یاداوری و ایده و پیچیدگی داره.
پس بهت حق میدم گندم جان، ....( ایکون بغل )  :):):):)♥♥♥
خیال نیست اما توهمم نمیتونه باشع
پاسخ:
واقعیت چند بعدی شاید 
;)
۱۶ شهریور ۹۵ ، ۰۱:۵۱ آقای سر به هوا ...
حال این نوشته رو فقط خودتون درک میکنین و بس ...
چقدر این نوشته های شیرینه ...
پاسخ:
:):)
ممنونم :)
۱۸ شهریور ۹۵ ، ۱۰:۰۶ مــیـمـ‌‌‌‌ ‌‌‌‌
من به این ترسیم زنده ام :)
میشه من هم روزی صداشو بشنوم؟
حتی توی خیال؟
پاسخ:
اخه پایان ؟؟ :(
یهویی:(

۰۵ مهر ۹۵ ، ۱۶:۴۶ خمار مستی
شاید خیلی عجیب به نظر بیاد(مثل پست شما!) اما من یه عزیزی دارم که این پست شما دقیقا توصیفی از خاطراتیه که سالها براش اتفاق افتاده بود و عینا برام تعریف کرده.
ولی الان فقط خاطره ی اون خاطره باقی مونده...
پاسخ:
اخ چه مرموز و معمایی ^____^
اخ چه جذاب ^___^ 
میفهمم. ...
 انشاالله عزیزتون  کلی حالشون خوب و خوشگل و رنگی باشه :)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">