غیر قابل پیش بینی
اولش فکر میکردم باید یه احمق متقاعدکننده و جدی باشم ولی الان ، خب
نظرم عوض شد:)
میدونم میتونه سخت باشه ولی گمونم قراره خوب پیش بره
خب، بیا یکم سختی بکشیم جوری که بشه رومون حساب کرد بشه کارای بزرگ کرد، میدونم شاید حتی درونم اونقدر گریه کنم که از درون یخ بزنم ولی خب
بیا امتحانش کنیم ..بیا یخ بزنیم ...عملا خیلی وقت ها بهم میگفتی
تو جدا یه دیوونه ی دوستداشتنی هستی
خب بنظرت از من چیزی جز این برمیاد؟!..خودت میدونی میتونم چجوری باشم
میتونم مسائل رو مربوط کنم و ذهنم جای تمام موضوعات دنیا رو داره برای اینکه فقط بشه
یه کاری کرد
یه کار خوب
میدونی که چقدر دوست دارم صدای قهقهه بشنوم ..و میدونی که چقدر دوست دارم که
صداشون رو زیاد کنم
پس بیا یخ بزنیم ....سخته ولی بیا سختی بکشیم
میخوام گریه ای باشم که میشه قهقهه خیلی خیلی بلند....پس
بیا یخ بزنیم خود عزیز من
ضمنا اینو یادم رفت بگم :ممکنه خیلی خیلی عصبانی بشیم ..میدونی که چی میگم و میدونی که باید چیکار کنی ؟!...فقط قدرت انفجاری رو کم کن بخش بخشش کن که نزنیم نابود کنیم.