آرتاکوانا

آرتاکوانا

من و نوه هام

سه شنبه, ۱۵ تیر ۱۳۹۵، ۰۱:۱۵ ق.ظ
سلام :)
فسقلی که توی این کلیپه خیلی دلبره از وقتی دیدمش هی پیش خودم میگم کاشکی یکی از نوه های من این شکلی و این طوری بشه....فک کن...دیوونه میشم من
امشب در حالی که داشتیم میرفتیم میدون امام هی به اخوی میگفتم ببین من برم به این توریست بگم (جمله ی نامفهومی که این فسقلی میگه رو اخه هی اداشو درمیاوردم....فقط قسمت اولش) توریسته  با کیفش میزنه تو سرم بعد شش هفت دور میچرخم سرم میخوره توی دستگاه بستنی ساز بستنی فروشی جفتش که وییییژ وییییژ بستنی ازش میاد بیرون و در اینجا من پرت میشم توی خیالات مادربزرگیم
من عاشق نوه هامم و احتمالا بیشتر از بچه هام دوستشون داشته باشم...اخه نوهههههه :))))
من درحالی که یه عینک گردالی روی چشمامه و موهامم هم که سفید (مو های کامل سفید رو خیلی دوست دارم.) و فرق وسط زدم و موهام رو گیس کردم 
بعد با نوه های عزیزم :))))
میرم براشون یه دستگاه بستنی ساز میخرم که سرشون رو بزارن زیرش تمام سر و صورتشون بستنی بستنی ای بشه کیف کنن..براشون استخر بادی درست میکنم توی حیاط و درحالی که خودم یه هدفون توی گوشمه و دارم گل ها رو اب میدم و خیس میشم :)
 و منم شلنگ رو برمیدارم که یه خورده ابش سرده و میافتم دنبالشون تهشم میبرمشون حموم و کلی کف بازی و اینا و براشون توی ماگ های مخصوصی که هرکدومشون دارن شیر گرم میکنم و براشون داستان تعریف میکنم در حالی که فسقلیشون توی بغلمه و هی بهم لبخند میزنیم یه دایره که هی بینش لبخند این ور و اون ور پرت میشه :)

معرفی میکنم....هشت بهشت جان
   

۹۵/۰۴/۱۵
مبهم الملوک

نظرات  (۶)

واااای آره این بچهه خیلی عشقه.. جیگره اصن.. من همچین بچه ای اطرافم باشه میخورمش اصن ^__^
میگمااا خانوم میشه منم بشم نوه تون؟!  :))
آخه چقد مهربونه این مادربزرگه :دی
پاسخ:
اخ که نگو...هی این صداش توی سرم پخش میشه خود به خود هی لبخند میزنم :)
5سال پیش یکی این مدلی توی حرم امام رضا دیدم از خوشی هنگ کرده بودم
شما که عزیز منی :):)
من مهر مادر بزرگی درونم رو هی تالاپ تالاپ میفرستم برات :):):):)
من میمیرم واسه وقتی که میگه دوتا بستنی میخواد یا وقتی که بوس میفرسته :)))
وای خدا من جای شما بودم میچلوندمش ^__^
قربون شما.. مهر شما تالاپ تالاپ به من رسید خانووووم :))***
پاسخ:
اخ اره ♥___♥
من عاشق اینم هی باهاشون حرف بزنم و سوال بپرسم و بازی کنم و هی قربونشون برم و بغلشون کنم....اگه یه اینجوری نوه ی من بشه...از خوشی میمیرم
:):):):):):):):):):):):)
۱۵ تیر ۹۵ ، ۰۸:۱۲ مترسک ‌‌
یاد کلاه قرمزی افتادم که به نگار جواهریان (خانوم نگاریان!) گفت همین جوری خالی خالی نوه‌دار شدی؟ D:
پاسخ:
اخ اون قسمته من همش درگیر مانتوش بودم :)
وجدانا راست میگفت یهویی نوه دار میشدی....من هی میگم نوه ذوق میکنم :) 
من میرم خودم شونپختا نوه انتخاب میکنم هی فداشونم میرم
تریپ اینده بین :)
#همه چی به کنار چه خوب کلاه قرمزی رو یادم اوردی....یاداوریش شادم کرد..مخصوصا ببعی :)

۱۵ تیر ۹۵ ، ۱۲:۴۶ آقای سر به هوا ...
بچه یه چیز دیگه اس :دی بعدش نوه خوبه ..
پاسخ:
توی تخیلات من کلا بچه جای به خصوصی داره....حالا میتونه هر نسبتی داشته باشه :)

همه ی نوه ها از فرزندان عزیزترند! :-)

+یاد اصفهان به خیر...
پاسخ:
ارههههه :-) هی منو همیجوری ذوق زده میکنه..نوههههه :-)
#:-):-):-)
چه مامان بزرگ خوفی
قشنگه
پاسخ:
:):):):):)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">