آرتاکوانا

آرتاکوانا

نگفتمت مرو ان جا که اشنات منم

دوشنبه, ۷ تیر ۱۳۹۵، ۰۷:۵۲ ب.ظ
حال هایی هستند که فقط یک بار تجربه می شوند 
و من این روز ها مدام خودم را حس میکنم
تمام خودم را
شناور بر اب رودخانه ای حاصل 
سوختن برف های بر اوج
و هر موج بر فرق سرم
تمام مرا دوباره جان می دهد
و لرز دوباره ی تنم
موج را روانه ی اب یخ می کند
و شاخه های درخت
تکان پاهایم را می دهد
و خون را روان رگ هایم می کند
و از درد دندان هایم گویی به هم میخورند که
صیقل را سوار بر اسب به پرتگاه فرستاده اند
چشم هایم از اب های کوری که گه گاه او را
قرمز و قرمز قرمز تر می کند
کافه خانه ای را راه انداخته اند
و مردمکشان که عصب درد را برایشان تکرار میکند
بزرگ و بزرگ و بزرگتر می شوند
و خورشید بیشتری را می بلعند
خورشید قهوه ای که در تونل های یک سر
هر روز زنده و مرده می شوند
بلعیدن ماه که حکایت دیگری ست
من همان در بیابان سردرگردانم
بیا 
بیا
مرا فریاد بزن
بگو تا بفهمم
از یخبندان رها شده ام
بگو
نکند 
تو همان چشم های بی حرکت ماهی های زیبا ترسناکی بودی
که زل میزدند
و میدویدن....!
همان ها که سیاهی برایشان زندگی بود!
نمی خواهم باور کنم
که سیاهی را باور داشتم
داشتم؟
بیا اتش به جانم بزن
نور
روشن میکند!
#عنوان از مولانا

۹۵/۰۴/۰۷
مبهم الملوک

نظرات  (۳)

خورشید شدن و در آغوش گرفتن...
پاسخ:
خورشید شدن و یخ زدن...تا حکمرانی شبی سرد 
مرا فریاد بزن :(((
پاسخ:
بعضی حال ها هستن که باید ازشون بیای بیرون..باید کشیده بشی بیرون
شاید یه فریاد خیلی بلند بتونه بیدارت کنه
مرا فریاد بزن!
چرا غمگین؟
#پاسخ قبلیم حق مطلب رو ادا نمی کرد.
از هر چه بگذریم سخن دوست خوش تر است 
حال و احوال همسایه ی ما ؟ :)
پاسخ:
به به ببین کی اینجاست :)
چطوری دختر؟
خوشحالم برگشتی و ممنونم که حالمو پرسیدی :)
هر چی که بودم الان خوب خوبم  :):)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">