آرتاکوانا

آرتاکوانا

خوابیده زیر اب زیر رقص تنگ ماهی زیر خفگی!

سه شنبه, ۷ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۹:۱۹ ب.ظ
اینکه مدام صفحه های فکرت رو عوض کنی اصلا حال خوبی نیست.وقتی ارزش قاِئلی و فکر میکنی که چقدر خوبه درک خوبی دارند و بعد می فهمی برعکس تمام چیز هایی که می دونستن عمل می کنند این میتونه باعث بشه بیشتر گوشه ی مغز بشینی و به این فکر کنی من کجای این فکرام؟ اینکه 3سال تلاش کنی و مفهوم ها رو برای خودت عوض کنی اینکه باور داری دهخدا معنی کلمات را برا اساس فکر و دیدگاهی که در اون بهره زمانی بوده نوشته اینکه بفهمی ادم ها نیاز دارن در عین تفاوت برای فهمیدن تنها.کلمات هم دیگه شبیه باشن
و اینکه می فهمی تنهایی همچین چیز بدی هم نیست
اینکه بلند بشی و شهرت رو تمیز کنی و بفهمی کجای کاری میتونه ادمک هات رو از نور حتی بکشه!شاید خشن به نظر بیاد ولی بحث تفاوت بین ماست ادم ها میتونند خیلی خطرناک باشند وقتی ترافیک مغزشون باعث میشه*حس* تاج گذاری کنه !یا شایدم هجوم سریع کلمات اونم وقتی که بعد از گفت و گو های طولانی که داشتن حتی یادشون نمیاد چی گفتن؟ مثل یه ادم مست!
خیلی وقت ها نمیفهمیم اونی که اون روز بود من بودم؟
اگر من بودم کجای شهرم خونه داشته که اونقدر نیرو گرفته که بزرگ بشه حجیم بشه و تمام روح قبلی من رو تسخیر کنه
شاید حتی یک بار این اتفاق برامون افتاده مثل تمام اتفاق هایی که ارزش فکر کردن رو ازمون میگیرن وقتی می دونیم جسممون مال خودمون نیست و فقط روح رو داریم باز سعی داریم جسم رو تغییر بدیم نه روح رو
من از این تفاوت ها خوشم میاد اینکه ربات باشم میتونه تمام کیفی که توی لحظه هایی که خودم می سازم رو ازم بگیره میتونه کلمات رو برام سیاه کنه میتونه باعث بشه کور بشم شاید اگر ذهنی بودم با جسم ربات که داده های مغز م تنها کلماتی روی صفحه ی مانیتور بودن شاید بهتر میتونستم بگم چقدر این تشعشعاتی که به سرم میخوره رو دوست دارم
کاش این فشار روی قلبم برداشته شه که بفهمم چی میخوام بگم یا بفهمم چی نیاز دارم برای گفتنش
کلمه؟ کتاب؟ دریا؟ گم شدن؟ متلاشی شدن روحم و اینکه برای چندمین بار بفهمم اونقدر دستام نیرو داره که روحم رو شکل بده،باید چیکار کنم می دونم که توی خواب هام می فهمم ولی کاش می تونستم از خوابهام فیلم بگیرم کاش می تونستم ببینمشون!
کاش منبع تمامشو می فهمیدم!
کاش بفهمم که این خفگی زیر رقص ماهی تنگ برای چیه؟


۹۵/۰۲/۰۷
مبهم الملوک

نظرات  (۱)

گمانم یک چیز نو و بدیع نیاز داری....


فندق سرسنگین!
دلم از بی وفائیت گرفته
پاسخ:
نمیدانم اگر نظری داشتی حتما برایم بنویس :-)
عزیز تر از جانم
اگر بی وفایی تلقی میشود شرمنده ام شرایط پیچیده ای داشتم که اجازه سرزدن و جواب دادن را به من نمیداد اگر چه خط ها برایت حرف داشتم تا بگویم من هم دچار این به دل ننشستگی شده ام ...ولی نشد..درگیر شادی عزیز ترینم بودم وقتی دستانش را به دستان کسی میداد که دوستش داشت....فندق همان فندق ست دستی در این هوا نداشتم
شرمنده اگر سرسنگین دیده شدم
من هنوز دیده پشت پلک نوشته هایت هستم?

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">