آرتاکوانا

آرتاکوانا

جهنم زاده شده !

جمعه, ۲۳ بهمن ۱۳۹۴، ۰۷:۳۵ ب.ظ

پست اقای سر به هوا

روز هایی دارم در این عمر کوتاه

بس عمیق!

نه به عمق فکری دریایی

نه به عمق مذابی سبز

من

در سوت سکوت گم می شوم

گم!

بودن یا نبودن می شود انعکاس اینه از چشمان تو

و من می شوم یک یاد فراموش شده از فکر تو

نه به عمق لبخند برگ

نه به عمق رد پایی سرد 

پرت می شوم 

در جایی که درکی از رنگ ها ندارم

می بینم

ولی نمیفهمم

مگر اینجا هم می فهمیدم!؟

نمی دانم

خیلی چیز ها را نمی دانم

گمانم می گفتم عمر کپی شدیمان را به رخ چه کسی می کشیم

ولی انگار 

این نبردی یک به میلیارد نیست!

این زل زدن به چشم های خود من ست

نه منی که من باشم

منی که فارغ از تمام روزمرگی هایم باشد

یک وجود ماورای این اتمسفر

فارغ از این گرد ردپا ها

فارغ از گریه های بی امان 

فارغ از دردی که من و تو نفهمیدیم

ولی دختران پاک سرزمینم فهمیدند

بگذار بریزند..اری

قطرات اشکم بریزند

که این اشک یک جسم نیست

این درد ست!

این دردی ست که فرار از ان محال ست!

دختر دمیده ی کسی ست که زنده می کند و می میراند

ان هم 

در یک شیشه ی لاجوردی

سقوط!

گریه!

شادی!

دو دست و کوه!

اغاز یک عمر!

یک عمری که رنگ دمیده ی عشق می سازد 

مخلوق بی فکر چنان مخلوق عشق و لطافت خدا را می سوزاند که گویی جهنم را در خودش زنده می کند!

به خاطر حسی که حیوان بی عقل

شرمش می شود!

اخر مرگ به کجا!!!

چه میکنی با دخترانی که شکوفه ی دمیده ی عشق خداوندگارست 

آه!

بیایم چه بگویم 

فریاد درونم زبانم را بسته!

شده ام جسمی بی جان در میان تمام تاریکی های زبان و رنج ترسیده از ابرو 

هرروز به مرده ی انسانیت بیشتر باور میکنم 

ولی هنوزم میگویم قبری نیست!

بیایم

 

از غمی بگویم که کمر پدری را خم کرد

چشمان مادری را از اشک نابینا

و بغضی که خواهر و برادرانش را خفه کرد

ان هم به خاطر یک جهنم زاده شده !

نه زاده شده از او

زاده شده از خودش!!

         

۹۴/۱۱/۲۳
مبهم الملوک

نظرات  (۶)

دوای این درد زشت، چرا ساخته نمی‌شه؟ توف به این درد... :(
پاسخ:
واقعا هم درد زشتیه
مانند این ست که شهر را روی شبکه اب فا بسازیم که از بوی عذاب اورش نمیدانیم چه کنیم (ببخشید که همچین مثالی زدم)
باید سفر کرد?
یا شهر ویران کرد?
بهای هردو کمر درخت را می شکند
گاهی دلیلی نیست برای عذاب نکشیدن
من ان دختر را بغل می کنم
شرمنده تر از انیم
که در دنیایی که من نفس میکشم
نفست را از تو گرفتند
امید دارم تو را شاد خواهم دید
لبخندی که حتی  دریا نمی تواند موجش کند

#عجب درد بی دوایی ست مترسک
عجب....!
باز هم من تامل...
پاسخ:
یک روز تمام تامل کردم
سخنی نداشتم تا  با کلمات بسازم
رعشه به  تنم می انداخت خط به خط این  داستان تلخ.!
دوست دارم لبخند ان دختر را ببینم
حتی اگر
حالم خوب نباشد
ارزوی انسان بودن
رو به محال ست
نمیدانم
اصطحکاک
لبخند ها و دست در دست و کمک کردن هایمان
چقدر میتواند از این سرعت بکاهد!
:(
چی میتونم بگم الان؟!! :(
پاسخ:
نمیدونم گندمی :(

نمیدانم ها
کمبود ها
جبر ها
و درک ها

دردها


قلمم بیمار شده
چیزی نمیتراود ملوک!!
باورت میشود؟
حس بازنده ای دارم!
پاسخ:
میدانی دیگر چیزی نماند که از ان نترسیم 
از همه و از همه چیز 
و این ترس
فاجعه می سازند 

برای خودت وقت بزار ..مثلا برو بیرون ..یا با خانواده ناهار برین بیرو ن و اینا واقعا تاثیر داره...من حالم خیلی خوب شد باهاشون 
یا بشین برای خودت فیلم نگاه کن کلیم خوراکی بزار دور و برت ..صدا اهنگ رو زیاد کن باهاش بلند بلند بخون ...سعی کن خیلی  زیاد نخوابی مخصوصا ظهرا  چون زیادترش میکنه ...نخییییرمم تو خودت برنده ای  اصنم از این فکرا نکن ..اصن تو خود افق روشنی خواهر ..بعد بازنده اخه...اصن محااااله
یکم خسته شدی فقط
زودی زودی قلمت قوت میگیره و میای کلیییی مینویسی منم کلییییی کیف  میکنم 
کلی کلیییی حال خوب الانم رو برات میفرستم با کلی بغل و بوس  و اینا
نبینم ناراحت باشیااااا
تلاطم دریای وجودت 
یعنی اینکه تو برنده ای 
که این چنین با غرور به سینه ی سنگ میزنی 
اینهههههههه  :):):):):):):):):):):):)
۲۷ بهمن ۹۴ ، ۲۰:۳۶ آقای سر به هوا ...
در سوت سکوت گم می شوم ...
پاسخ:
فارغ از خونی که از گوش هایم می ریختند
فارغ از دردی که چشم هایم می خواندند
فارغ از درکی که سخنی نداشت برای جریان زبان دلش 
فارغ از اشک هایی که ندیدم ولی شانوانم را خیس کرد
فارغ از رد پایی حک شده در جاده این دنیا میان این ادم ها
میدانی 
جاده ها فارغ قیر و کلوخ ریخته شده در دل هایمان 
حرف های زیادی برای گفتن دارند 
فقط نگاهشان کن !

۲۸ بهمن ۹۴ ، ۲۳:۵۸ آقای سر به هوا ...
عالییییییییییی عالییییییییییییی عالیییییییییییی .
فقط آدرس لینکم یکم مشکل داره بی زخمت درستش کنید .
ممنون به خاطر توجهت ...
پاسخ:
:):):):):):):):):)
درستش کردم ..ببینید مشکل رفع شد؟!
خواهش میکنم :)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">