الهام گرفته از اووکادو ! 2
منبع الهام پست*سخن رنج مگو، جز سخن گنج مگو*
avocado.blog.ir
در تاریکیِ سکوتِ ذهنم، بارِ سنگینِ تشویش، همچون هیولایی بر تنم میپیچد و سینه ام را چنگ و دندان میاندازد. همه باید بدانند چقدر مهربان هستی. چون با یادت، سکوتِ ذهنم درهم شکست و هیولا بیدرنگ فرار کرد... آگاه باشید که با یاد خدا دل ها آرامش مییابد*
عنوان: مولانا
سوره الرعد/آیه 28
از مار پیچ های مغزم تا دهلیز های قلبم:
در تاریکی سکوت ذهنم
من با لباس فیروزه ای بلندم
تنها بودم
سرد بود
داشتم به خودم فکر میکردم
هاله ی عمرم دور سرم میچرخید
خودم را می دیدم
نمی توانستم حرفی بزنم
فرار می کردند
کلمات را می گویم !
می دویدند!
انگار غولی بودم در لباس پری
تنها بودم
سرد بود
با خودم گفتم
دیگر دوستم نداری
و تمام حرف های مادرم برایم تکرار میشد
چرا دوستت دارد...!
مثل یک زمزمه
صدا های ضعیف قران در گوشم پخش میشد
مثل یک اعتراف
کسی انجا نبود
ولی تو بودی
تو را نمیدیدم
ولی بودی
میشود بگویی چطور قلب یخ زده ام را یک دفعه گرم میکنی ؟
چطور ترسم را به صفر میرسانی؟
من بلد نیستم
فریاد بزنم که دوستت دارم ایزدم
بلد نیستم
شب ها تا صبح بیدار بمانم
و یادت را با خودم مرور کنم
بلد نیستم
از وجود دستانت برای کسی بگویم
بلد نیستم
همیشه جا نمازم را با نوای اذانت باز کنم
من این ها را بلد نیستم
من تو را دیدم
حس کردم
به خاطر بزرگیت گریه کردم
با خودم میگویم
خوب نبودی!
می توانست رهایت کند!
نکرد!
میتوانست خارت کند!
نکرد!
میتوانست غمگینت کند!
نکرد!
میدانی من تو را در دلم یک جایی گذاشتم
که نکند کسی تو را از من بگیرد
می ترسم!
از اینکه دیگر دستانت را بر شانوانم حس نکنم!
دستان نامرئیت!
مگر میشود انسان باشی و نترسی!
ان هم به خاطر نبودن
نمی شود!
ذوق هایم در خنده های از ته دلم پنهان میشوند
خجالتم در لپ های قرمزم پنهان میشوند
من همیشه لیوان اب را با پاهایم برداشتم
من زبانم را توان سخن از تو نیست!
چشمان دلم را ببین
متن های نوشته شده ام ردیف میشوند
می خوانیشان
و گاهی تو هم ذوق میکنی
دیشب رعد و برق چشمانت
انقدر حال مرا خوب کرده بود
که لبخند صورتم جایی برای چشمانم نگذاشته بود
میدانی برایت نوشته بودم
میشود بارانت را ببارانی؟
صدایت را شنیدم
کلماتت به سقف خانه میخورد!
مترجمان دلم دست به کار شدند!
گوشه ای
در کناره ای از این دنیا
دخترکی شرق چهره
ریز ریز ذوق میکند!
چشمانش را میبندو میگوید
سپاس که وجودت را حس میکنم ایزدم!
هم حقارت
علی رغم تمام چیز های خوبم
بدی های پنهان میانمان زیاد است!
فاش نخواهد شد...مگر از آدمی