آرتاکوانا

آرتاکوانا

۲۸ مطلب در شهریور ۱۳۹۴ ثبت شده است

هر متنی که بر زبان زمزمه شود ناخواگاه به توصیف خود میرسد...نمیشود دیگران توصیف کرد....ان ها من هایی دارند برای خودشان وارد باور دیگران نمیشوم.....نمیدانم چرا نظرم را برای یکی از پست های فاطمه منتشر کردم....شاید چون باورم بود.....!!   به دل نشست



من فهمیدم .....هیچ وقت اونقدر  صمیمیی نمیشم ...هیچ وقت اونقدر اعتماد نمیکنم ....به هیچ کس اعتباری نیست تاریخ انقضایی که هیچ وقت قابل پیش بینی نیستپس لازمه جدی بودنم ..!! پس لازمه  کم حرف بودنم ....گاهی میگم بیشتر باید بخونم و گوش بدم .....گاهی میگم زیاد  گفتن  خیلی بد تر از اونیه که فکرشو بکنی ....ادما اماده تیر بارونن احتیاط شرط عقله...کوچیک یا بزرگ ...گاهی یه کلمه به اندازه ساعت های حرف زدن بهت فشار میاره و ناراحتت میکنه پس لازمه کم حرف بودنم ..!


#هر نظری که میزارم در لحظه مینویسم....تمامی جمله هایی که براتون میزارم توی دفترچه کاهیم مینویسم...! 

ثبت افکار و کلمات در لحظه جالب تر از اونیه که فکرشو بکنی  :)

مرسی ازت فاطمه جون 


مبهم الملوک
۰۶ شهریور ۹۴ ، ۱۷:۴۱ ۴ نظر

#دوستم پیام داده از 1تا30یه شماره رو انتخاب کن...منم زدم 13 جوابش اومد که دلت برا کی تنگ شده؟......دوست ما: ؟؟؟؟ 

 جواب1: دلم....

دوستمان:؟؟؟؟

جواب2:ایکون گریه

دوستمان :فاطمه چت شد؟

جواب3:برای اون...

.جواب4:بستنی شکلاتی تنگ شده که هنوز بهم نرسیده...تویخچاله..!!

دوستمان: خیلی بیشعورررری....نمیگی من نگران میشم.....ایکون گریه ازت میبنم  اونم توو ........بروو برووو از خدا بترس      :دی

مبهم الملوک
۰۶ شهریور ۹۴ ، ۰۱:۴۵ ۵ نظر


الان جوری خسته ام..که دوس دارم ههمینجوری بخوابم زیر نور خورشید ...حتما عاقلا که زیر نور خورشید نمیخوابن من که عاقل نیستم  از قدیم گفتن من یه دیوونه ام عاقل هم  نمیشم ...میگن خیلی عاقلی... ولی من که چنین نمیبینم   احساس خستگی نم نم رو دارم ......دلم الو میخواد ....اونوره .... کسی رد نمیشه بگم برام بیاره...!!(همچین خسته ام من)

مثل اینکه خودم باید پاشم برم بیارم  هههییییی       الان سه روزه گردنم گرفته ...دقیقا تو ذهنمه شبش کتاب صوتی دانلود کرده بودم ....هندزفری به گوش به دیدار خواب میرفتم که پنجره چون باز بود اونم به خاطر اینجانب چون کولر  رو خانواده میگن هوا خوبه بدنمون خشک میشه و اینا  منم اومدم جفت پنجره خوابیدم ....اتفاقا کلی هم حال میده....با نسیم هم دوستیم  بده مگه؟ ...داشتم میگفتم همون شب باد که میومد پرده  روتکون میداد میخورد به صورت من نمیذاشت بخوابم اومدم اون پهلو شدم میخورد یه کتفم  منم خو فیلم ترسناک زنده میبینم  هی فکر میکردم یکی داره میزنه به کتفم کارم داره  بعد اومدم با دستم گرفتمش .....دیدم دستم درد گرفت ....بعد اومدم جوری خوابیدم که زانوم اون قسمت پرده رو بگیره بعدش دیدم نههه اینم خسته شده .....دیگه اعصاب هم نداشتم چون صبحش ساعت 8:15 کلاس داشتم اونموقع هم ساعت 3 شب بود اومدم ته پتوم رو اوردم اون قسمت پرده رو باهاش گره زدم(پرده رو خفه کردم) تا صبح جم نخورد بی ادب ..دیوونه ام کرد ....از شانس خوشگلی ما....صبح دیدم  بعله نمیتونم گردنمو به سمت چپ خم کنم (عایا دین پرده گردنمان را گرفت..؟؟ مسئله این است!!)

فک کن مثلا دوستان میگفتن فاطمه یه لحظه برگرد و من باید کل جوانح و جوارح مو میجرخوندم تا ببینمش 

هنوزم درد میکنه ولی کمتر....  موقع غذا خوردن رو که نگم دیگه  نااابووود شدم عاقا نمیشد قشنگ  غذا بخورم که  باید قاشق عمودی یه دومتر و میومد بالا بعد راهنما میزد سمت چپ میرفت تو دهان مبارک ما

یه بار هم در طی تمرینا شنا برای مسابقات چون دراز و نشست خیلی رفتم اونم بعد از یه مدت ماهیچه شکمم گرفت 

اون خو افتضاح بود نمیتونسم بخندم ...شکمم درد میگرفت .....مثلا میشستم با دوستان حرف میزدیم اینا هم خب هی چیزای بامزه میگفتن بعد من  هر هر هرر آخ هرر هرر آخ   دیگه مونده بودم بخندم یا گریه کنم..؟؟  به یه همچین مصیبتایی گرفتار شدم من....

#نت در دسترس نبود الان منتشر کردم   :)


مبهم الملوک
۰۵ شهریور ۹۴ ، ۱۳:۱۲ ۲ نظر

دایی جانمان این اهنگ رادوست داشت و شاید باز دارد.....وقتی که خواب با چشمان قهر میکنند.....سراغ دانلود اهنگ میروی و چشمانت غرق خاطرات پر از بستنی ها شکلاتی کودکی میشود.....ان هم ساعت 2 نصفه شب...!!

گاهی نمیدانی خوشحالی را چگونه تخلیه کنی 

این خوب ست فکر کن وقتی در ازمایشگاه منتظر هستی تا نوبتت شود همه ارام نشسته اند برنامه ای که از تلویزیون پخش میشود را نگاه میکنند در این میان صدای خانم جوانی به دیگر صدا ها میپیوندد و نام اشخاص را صدا میزند

و من در این میان هنذفری به گوش اهنگ بندری و جنوبی گوش میدهم...!!!

و من همچنان در خودم مانده ام  

اهنگ چایی چایی

مبهم الملوک
۰۵ شهریور ۹۴ ، ۱۰:۳۳ ۴ نظر

آوایی که هیچ وقت از یاد نمیرود

 هیچ چیزی ندارم که بگم بهت اقا.....با اینکه بنده ی خوبی نبودم ....خیلی مدیونتم....در مقابل تمامی محبت هایی که داشتی خیلی شرمندتم شرمنده خودتو و خدا......

گاهی زبانم قاصر ست ...نمیچرخد..کلمات گم میشوند در برابر تمام دلتنگی ها ..در برابر تمام عظمتت

مبهم الملوک
۰۴ شهریور ۹۴ ، ۲۲:۱۶ موافقین ۲ مخالفین ۰

حس های مختلف برای من خلاصه میشه تو جاده های مختلف با موسیقی های مختلف و شاید نگاه های مختلف و کلمه های که تو سرم میچرخند...!!!

منی سرشار از من ها... !!   :)

#سیاه به سرخ گفت بیا مونو رو بفرستیم براش ...بیا با بچه ها شپلنگ هماهنگ باشیم

به دل روحیم( قلب روحی سیستمش به کل فرق میکنه )رسوندن .....حس فعال شد...پست قبلی در پیش نویس ها قرار گرفت 

زندگی همینه دیگه.....فعلا کفش ها برای جاده ش لنگه به لنگه ست

مبهم الملوک
۰۴ شهریور ۹۴ ، ۲۰:۳۷ ۴ نظر

هم نشین نیلوفر های ابی..!!

غرق در افکارم..!!

نسیم هم در این میان میرقصید..!!

و موهایم را به چشمانم نشان میداد..!!

و من لبخند میزدم به نیلوفر هایی که عجیب در اعماق اب ریشه کرده اند..!!

و اب هم چنان بی حواس بود..!!


#نیلوفر ابی....به دلم نشست و دلم باخت به این صلابت..!!

قلمش میرقصید بر کاغذ  ابی رود..!

#باخت=عجیب شگفت زده شد و زبانش قاصر

                                       *    بشنویم     *

مبهم الملوک
۰۲ شهریور ۹۴ ، ۱۵:۱۶ ۷ نظر

هم نشین نیلوفر های آبی 

ساده،اصیل،سبز...!!

تلاطم باد هم اثر ندارد 

بر وجود پرصلابت شان

ریشه کرده اند در اعماق آب

اصالت....!!!

آدمی در رودخانه ی عمرش باید جای پایش را محکم کند..!

استوار باش!! مثل سنگ در رودخانه خروشان

درونش را هیچ هم نمی بیند..!!

الماس درونش می درخشد..!!

رنج دیده و سختی کشیده ولی ناپیدا..!!

همچنان می ایستد بی آنکه ضعف هایش را به دنیا فریاد بزند..!! 

فریاد درون دیدنی نیست..!!

هیچ هم نمی فهمد ..!!


#امید...صلابت...دل سبز...سکوت فریادی مثال...!!


مبهم الملوک
۰۱ شهریور ۹۴ ، ۲۲:۳۶ ۷ نظر