آرتاکوانا

آرتاکوانا

حسی در یک لحظه کوشکولو

دوشنبه, ۲۳ شهریور ۱۳۹۴، ۰۳:۱۳ ب.ظ

واقعا اینقدر به چالش کشیدن شخصیت ادما میتونه لذت بخش باشه.....ادم که دیوارنیست..میفهمه...حس میکنه....نگاه های مزخرفشون رو...عصبانیم....کاش حس نداشتم....کاش بی تفاوت بودم...کاش فقط بودم....ولی سنگ...کاری از دستم برنمیاد.....من یه سنگم که خودشو نشون نمیده....ادمایی که عقلشون سوتفاهمات رو میپذیره..و چشم هاشون دنیای احمقانه شون رو میبینه..چرا بعضی ها اینجورین؟؟

اندر مسکوت بودن مبهم الملوک. ...

#..دختری بمبی هستم..!!


۹۴/۰۶/۲۳
مبهم الملوک

نظرات  (۳)

دونقطه سکوت ...!
پاسخ:
.............مسکوتم.....فقط سرم درد گرفت از همون یه لحظه 

یک فامیل نزدیکهست در خانواده مان
هر حادثه ای روی میدهد توی صورتش یک حس هم نمیشود پیدا کرد
فقط گاهی میخندد
توی گوشش هم که بزنی باز همینطور نگاهت میکند
به نظرم که اینطور بودن هنر بزرگیست
اگر نه من 15 سال بیشتر عمر نخواهم کرد! :(
پاسخ:
منم یه دوست اینجوری داشتم...ولی وقتی پیشش بودم....حس خوبی نداشتم.....نمیدونم گاهی فقط گاهی دوست دارم مثل یه نسیم بگذرم 
من میگم تو قلب بزرگی داری.....بزرگ تر ازدریا.....زنده باشی :)
۲۳ شهریور ۹۴ ، ۲۲:۵۵ عرفـــــ ـــان
منم نمیدونم چرا بعضیا اینجورین ...
پاسخ:
ازاردهنده.....کاش خوب بشن.!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">