آرتاکوانا

آرتاکوانا
من عاشق درگیر شدن ذهنم هستم و به طبع از ایجاد چنین حالتی برای دیگران و دیدن عکس العملشون خوشم میاد و برام جالبه و همچنین برای خود اون افراد. درمورد این پست تصمیم گرفتم دوحالتی که توی ذهنم تصویر سازی کردم رو براتون بیان کنم.

اول قصد داشتم خط به خط توضیح بدم ولی وقتی امتحان کردم یه مقدار گیج کننده بود.پس در جایگاه بیننده روایت می کنم.
همه ی سرگرم کار های خودشان بودند و برق رفت!چشمان گرد شده یشان از تعجب لحظه، به هم دوخته شد و صدای خاموشی ناگهانی وسایل خانه مثل یک جیغ خفه ای بود که واقعیت ها را ثانیه ای بهم وصل میکرد.یک صدای  کشیده!
گرمای بهاری که تابستان را در اغوش کشیده بود پذیرای قرار نبود ونفس از لای در امدنش اسان تر بود.
صدا گنجشک ها در حیاط قلمی سرشار از نُت برای رسم چهره ات میان کتاب باز شده ی روی زمین بود.
گنجشک ها تمام عمرشان را با یک ترس خفه شده زندگی کردند با نگاه،قدم،کلام،و.. می پرند و این حرکت دستان را کند می کرد.
نفس در قبال کشیدن پر های گنجشک ها امد.
و گنجشک ها همیشه از دور می دیدند.
و ادم ها همیشه از دور لذت می برندند
یا
حوا !
حوایی از دیار اعلاء زندگی و سقوطی برای امتحان در کره ی خاکی به نام زمین!
و حسرتی که همیشه، در هر نفس کشیدنی از دمیده ی او،تکرار می شد.
حسرت از دور دیده شدن،
سیب ممنوعه!
روایت دو فکر.....چیزی که حافظ را رند!
 و مولانا را عارف کرد.
#با هر دو دیدگاه از نظر من،متن به کل معنای خودش رو تغییر میده و خشکی بین کلمات هم به علت ترس و حسرت در معنای اون هاست.گرچه من اطمینان دارم راه راه فکر تک تک ما ساده ترین ها را یکسان نمی بینند.
:)
                                             
۹۵/۰۳/۲۰
مبهم الملوک

نظرات  (۲)

:)میشه فقط گفت خدایا شکرت؟
پاسخ:
اره :)

بسیار عالی
پاسخ:
ممنونم:)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">