آرتاکوانا

آرتاکوانا

الهام گرفته از اووکادو ! 2

دوشنبه, ۲۱ دی ۱۳۹۴، ۱۰:۰۰ ق.ظ

               منبع الهام پست*سخن رنج مگو، جز سخن گنج مگو*

                               avocado.blog.ir

در تاریکیِ سکوتِ ذهنم، بارِ سنگینِ تشویش، همچون هیولایی بر تنم می‌پیچد و سینه ام را چنگ و دندان می‌اندازد. همه باید بدانند چقدر مهربان هستی. چون با یادت، سکوتِ ذهنم درهم شکست و هیولا بی‌درنگ فرار کرد... آگاه باشید که با یاد خدا دل ها آرامش می‌یابد*

عنوان: مولانا

سوره الرعد/آیه 28


از مار پیچ های مغزم تا دهلیز های قلبم:

در تاریکی سکوت ذهنم 

من  با لباس فیروزه ای بلندم 

تنها بودم 

سرد بود

داشتم به خودم فکر میکردم 

هاله ی  عمرم دور سرم میچرخید  

خودم را می دیدم

 نمی توانستم  حرفی بزنم

 فرار می کردند 

کلمات را می گویم !

می دویدند!

انگار غولی بودم در لباس پری

تنها بودم

 سرد بود

با خودم گفتم 

دیگر دوستم نداری 

و تمام حرف های مادرم برایم تکرار میشد

چرا دوستت دارد...!

 مثل یک زمزمه 

صدا های ضعیف قران در گوشم پخش میشد

مثل یک اعتراف

کسی انجا نبود

ولی تو بودی

تو را نمیدیدم

 ولی بودی

میشود بگویی چطور قلب یخ زده ام را یک دفعه گرم میکنی ؟

چطور ترسم را به صفر میرسانی؟

من بلد نیستم 

فریاد بزنم که دوستت دارم ایزدم 

بلد نیستم

 شب ها تا صبح بیدار بمانم

و یادت را با خودم مرور کنم 

بلد نیستم 

از وجود دستانت برای کسی بگویم 

بلد نیستم 

همیشه جا نمازم را با نوای اذانت باز کنم 

من این ها را بلد نیستم

من تو را دیدم 

حس کردم 

به خاطر بزرگیت گریه کردم 

با خودم میگویم 

خوب نبودی!

می توانست رهایت کند!

نکرد!

میتوانست خارت کند!

نکرد!

میتوانست غمگینت کند!

نکرد!

میدانی من تو را در دلم یک جایی گذاشتم 

که نکند کسی تو را از من بگیرد

می ترسم!

از اینکه دیگر دستانت را بر شانوانم حس نکنم!

دستان نامرئیت!

مگر میشود انسان باشی و نترسی!

ان هم به خاطر نبودن

نمی شود!

ذوق هایم در خنده های از ته دلم پنهان میشوند

خجالتم در لپ های قرمزم پنهان میشوند

من همیشه لیوان اب را با پاهایم برداشتم 

من زبانم را توان سخن از تو نیست!

چشمان دلم را ببین 

متن های نوشته شده ام ردیف میشوند

می خوانیشان 

و گاهی تو هم ذوق میکنی

 دیشب رعد و برق چشمانت 

انقدر حال مرا خوب کرده بود

که لبخند صورتم جایی برای چشمانم نگذاشته بود

میدانی برایت نوشته بودم

میشود بارانت را ببارانی؟

 صدایت را شنیدم 

کلماتت به سقف خانه میخورد!

مترجمان دلم دست به کار شدند!

گوشه ای

 در کناره ای از این دنیا

دخترکی شرق چهره

ریز ریز ذوق میکند!

چشمانش را میبندو میگوید

 سپاس که وجودت را حس میکنم ایزدم!

#عکس از یه پیج حال خوب کن :)
@sogolshakerii

۹۴/۱۰/۲۱
مبهم الملوک

نظرات  (۵)

هم مایه دلگرمی
هم حقارت
علی رغم تمام چیز های خوبم
بدی های پنهان میانمان زیاد است!
فاش نخواهد شد...مگر از آدمی
پاسخ:
هم رد پای وجودت 
هم ردپای گلی وجودت 
چه کسی کف کفش هایمان را می نگرد !؟
هیچکس!
چه کسی خواب هایمان را میبیند!؟
هیچ کس!
میدانی زمانی دونفر بودم 
درونم صدایی پخشمیشد 
از یه بلنگو نااشنا 
غریب بود
کلمات رامیکشید
راستش را بگویم هنوز از ان صدا متنفرم 
فکرم را بلند برایم میخواند
چند سال پیش
فهمیدم
چقدر وجودش دلگرمی تمام من ست
چقدر خوب ست که هست ولی عذاب نمیدهد 
هست ولی کلماتش از دستور دیگری پیروی میکنند 
که نمیدانیم !
خیلی از ان صدا رنجیدم
تو اولین نفری هستی 
که برایت میگویم !
ترسناک بود! و من تنها بودم!
میدانی میگویی بدی!
ما ادم ها دوست داریم گرد روزگار را زیر قالیچه سالن پنهان کنیم!
امان که مورچه ها خبرنگار های خوبی هستند!
تصور اینکه 
میتوانم هرلحظه من باشم و او
در حبابکی از عمرم
دیواره هایش لحظه های عمرم را نشان میداد
گاهی میخندیدم 
و گاهی سکوت میکردم 
انجا بود 
هم در من بود 
هم انجا بود
برایش ساعت ها حرف میزدم
گوش میکرد 
گوش میکرد 
گوش میکرد
حرف هایش را به نفس هایم میگفت!
چراغ های دستم زیاد میشدند!
فکر کنم از ان بالا 
دنیا برق کافی نداشت!!
#کلی انرژی مثبت ..حال خوب..و لبخند برایت میفرستم .....قبل از خواب یه لبخند بزن 
بسته ی ارسالیم فعال میشود :):):)

۲۱ دی ۹۴ ، ۱۰:۲۸ آوو کادو
همیشه الهامِ شما از پست من بهتر و زیبا ترمیشه :-))
پاسخ:
این باعث افتخاره که نوشته های من خونده میشن و میگید که زیبا هستند 
حتما حس خوبی در نوشته های شما بوده 
که من تونستم ازش بنویسم 
واین منو خیلی خوشحال میکنه 
که میتونم بنویسم ! میتونم زیبا بنویسم !
از حس خوب نوشته هاتون ممنونم:)
۲۱ دی ۹۴ ، ۲۱:۲۱ ♫ شباهنگ
خیلی هم زیبا!
پاسخ:
خیلی هم ممنون :)
:)
۲۲ دی ۹۴ ، ۱۵:۵۹ آوو کادو
من هم از شما ممنونم :-))
پاسخ:
:):):):):):)
۲۲ دی ۹۴ ، ۱۹:۰۱ آقای سر به هوا ...
جالب بود .
پاسخ:
جالبی از خودتونه :)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">